Monday, September 16, 2013

AVAZHAYE IRANI :READING SAEB IN ESFAHAN


Status Update
By Reza Niksefat
غزلی از صائب تبریزی

برای استاد فرامرز سلیمانی

ما داغ خود به تاج فریدون نمی دهیم
عریان تنی به اطلس گردون نمی دهیم
در سینه می کنیم گره ، سوز عشق را
عرض جنون به دامن صحرا نمی دهیم
قانع به کوه ِدرد ز سنگ ملامتیم
تصدیع اهل درد چو مجنون نمی دهیم
وحشی تر از فروغ تجلّی است صید ما
دست از دل رمیده به گردون نمی دهیم
دریا اگر به ساغر ما می کند سپهر
نم چون گهر ز حوصله بیرون نمی دهیم
از سیم زر به چهره ی زرین خود خوشیم
زین گنج ، خاک تیره به قارون نمی دهیم
ما را گزیده است زبس تلخی خمار
از ترس بوسه بر لب میگون نمی دهیم
ظلم است هر چه در خم می جای می کنند
جام شراب را به فلاطون نمی دهیم
هر چند زیر خرقه بود خون غذای ما
صائب چو نافه رنگ به بیرون نمی دهیم


ارمغان دوست ،استادی رضا نیک صفت با یاد ۴۵ سال پیش که کنار مادی های اصفهان همسایه ی
صایب تبریزی اصفهانی بودم و در غروب های تنهایی  باهم غزل هایش رابه آوازبلند  می خواندیم
صایب کنار مادی ها غنوده بود
با آوازتاج و سازکسایی و شهناز
چه روزها که بر می دمید
ازسفره ی دلش آهی
بهاران در رویای کوه صفه می شکست
تاسبزشود
کوچه باغ نصف جهان
پگاه نگران کوه
دردهان تشنه ی مادی ها
می دوید
از آوازهای ایرانی فرامرز سلیمانی

1 comment:

  1. Reza Niksefat
    غزلی دیگر از صائب تبریزی

    آسمان تا بود با بر سر بیداد بود
    روی ما دائم به طرف سیلی استاد بود
    سرو چون شمشیر زهر آلوده می آید به چشم
    بس که از سیر گلستان بی تو دل ناشاد بود
    زینهار از خرقه آرایان مشو غافل که من
    هر خشن پوشی که دیدم خانه ی صیاد بود
    از قبول خلق دل سر رشته را گم کرده بود
    دست رد بر سینه ی ما سیلی استاد بود
    یاد ایامی که ما را بر سر از آزادگی
    سایه ی بال هما چون سایه ی جلاد بود
    می کنند اهل هنر نام بزرگان را بلند
    بیستون آوازه ای گر داشت از فرهاد بود
    کم بلایی نیست صائب پرسش ارباب رسم
    چشم زخم عید ما دائم مبارکباد بود

    ReplyDelete