Thursday, September 12, 2013

هنوز خیلی نمرده بودم

Faramarz Soleimani
هنوز خیلی نمرده بودم 
:
هنوز خیلی نمرده بودم 
که واژه هایم در خانه و دفترخانه ام تصفیه شد 
و کتابخانه ها یم  
یک شعر قدیمی هم 
روی جوراب و حوله افتاده بود و 
جلو جلو می رفت 
 نامه های عاشقانه ام 
روی پیرهن بشور و بپوش نقش بسته بود 
و فراقی فروغ بیرون روی بند 
باد می خورد 
با مهر ١٣٤٥ آفتابی 
رخت چرک ها را آوردم ریختم توی ماشین رختشویی  
با کمی پودر تالک 
و کلید را زدم 
واژه ها به فریاد آمدند 
ساعت چهار با ر نواخت 
زمان اتفاق افتاده بود 
ساعت چهار بار نواخت 
زمان اتفاق افتاده بود 
و بار اندوه تلخ را 
شاعر در خیابان های شهر 
بر زمین گذاشت 
ساعت چهار بار نواخت 
زمان اتفاق افتاد 
ساعت چهار بار نواخت 
زمان اتفاق افتاد 
و چهار راه های شهر 
بار اندوه تلخ را 
به چهار راه های شهر می بردند 
تا خبر به روزنامه رسید 
و شاعر با بار اندوه تلخ 
بر با د شد 
ساعت چهار بار نواخت 
زمان اتفاق افتاد 
ساعت چهار بار نواخت 
زمان اتفاق افتاد 
و ماشین رختشویی ایستاد 
بیرون بند رخت ها 
با واژه و باد می رقصد 

No comments:

Post a Comment