Faramarz Soleimani
هنوز خیلی نمرده بودم
:
هنوز خیلی نمرده بودم
که واژه هایم در خانه و دفترخانه ام تصفیه شد
و کتابخانه ها یم
یک شعر قدیمی هم
روی جوراب و حوله افتاده بود و
جلو جلو می رفت
نامه های عاشقانه ام
روی پیرهن بشور و بپوش نقش بسته بود
و فراقی فروغ بیرون روی بند
باد می خورد
با مهر ١٣٤٥ آفتابی
رخت چرک ها را آوردم ریختم توی ماشین رختشویی
با کمی پودر تالک
و کلید را زدم
واژه ها به فریاد آمدند
ساعت چهار با ر نواخت
زمان اتفاق افتاده بود
ساعت چهار بار نواخت
زمان اتفاق افتاده بود
و بار اندوه تلخ را
شاعر در خیابان های شهر
بر زمین گذاشت
ساعت چهار بار نواخت
زمان اتفاق افتاد
ساعت چهار بار نواخت
زمان اتفاق افتاد
و چهار راه های شهر
بار اندوه تلخ را
به چهار راه های شهر می بردند
تا خبر به روزنامه رسید
و شاعر با بار اندوه تلخ
بر با د شد
ساعت چهار بار نواخت
زمان اتفاق افتاد
ساعت چهار بار نواخت
زمان اتفاق افتاد
و ماشین رختشویی ایستاد
بیرون بند رخت ها
با واژه و باد می رقصد
No comments:
Post a Comment