Faramarz Soleimani
Rumisque
:
اینه زیر و روی واژه می گذارم
آینه واژه را زیر و رو می کند
واژه آینه را زیر و رو می کند
اینه عاشق واژه می شود
واژه دور آینه می گردد
آینه دور واژه می گردد
واژه آینه را زیر و رو می کند
اینه عاشق واژه می شود
واژه دور آینه می گردد
آینه دور واژه می گردد
بجوشید , بجوشید , که ما اهل شعاریم
به جز عشق , به جز عشق , دگر کار نداریم
و مستی مدام واژه را
آینه ی عاشق بر می تابد
درین خاک , درین خاک , درین مزرعه پاک
بجز مهر , بجز عشق , دگر تخم نکاریم
مست آینه می شود واژه
آینه که مست واژه می شود
چه مستیم , چه مستیم , از آن شاه که هستیم
بیایید , بیایید , که تا دست برآریم
و در خماری آینه واژه سرکشی دارد
چه دانیم , چه دانیم , که ما دوش چه خوردیم
که امروز همه روز، خمیریم و خماریم
واژه که می رقصد
آینه پیمانه می شود
مپرسید , مپرسید , ز احوال حقیقت
که ما باده پرستیم ، نه پیمانه شماریم
اینه مست واژه می شود از واژه که می نوشد
شما مست نگشتید، وز آن باده نخوردید
چه دانید , چه دانید , که ما در چه شکاریم
آینه حصاری می شود
اینه می چهرخد
اینه مرد حصار ست
نیفتیم برین خاک ستان ما نه حصیریم
بر آییم برین چرخ که ما مرد حصاریم
آینه زیر و روی واژه را زیر و رو می کند
به جز عشق , به جز عشق , دگر کار نداریم
و مستی مدام واژه را
آینه ی عاشق بر می تابد
درین خاک , درین خاک , درین مزرعه پاک
بجز مهر , بجز عشق , دگر تخم نکاریم
مست آینه می شود واژه
آینه که مست واژه می شود
چه مستیم , چه مستیم , از آن شاه که هستیم
بیایید , بیایید , که تا دست برآریم
و در خماری آینه واژه سرکشی دارد
چه دانیم , چه دانیم , که ما دوش چه خوردیم
که امروز همه روز، خمیریم و خماریم
واژه که می رقصد
آینه پیمانه می شود
مپرسید , مپرسید , ز احوال حقیقت
که ما باده پرستیم ، نه پیمانه شماریم
اینه مست واژه می شود از واژه که می نوشد
شما مست نگشتید، وز آن باده نخوردید
چه دانید , چه دانید , که ما در چه شکاریم
آینه حصاری می شود
اینه می چهرخد
اینه مرد حصار ست
نیفتیم برین خاک ستان ما نه حصیریم
بر آییم برین چرخ که ما مرد حصاریم
آینه زیر و روی واژه را زیر و رو می کند
No comments:
Post a Comment