A*SH*N*A
در روزهایی که
نام و کام و دام ،
در شعر ِ انقلاب
قافیه می گردد
و محتسبان
- از دوده ی ثلاثه غساله ، ابواجمعی سرادق ِ حرم و درم -
نظاره می کنند
با تحقیر
بر اعتکاف ِ صبورانه ی شمشیر..
و دیگر غبطه ندارد
عتیق ِ خون بر سینه...
.
.
در روزهایی که آفتاب نیز
صم بکم ،
شولای کهربایی ِ ابر
بر تن
و مقنعه بر چهره
بی واهمه و پرسه زنان می گذرد
از ملتقای تشنگی ِ بیشه.
و ابرهای بی باران
در روزهایی که
سرشار است
از چهچه ی بوف ها
و آرمندی ِ کفتاران...
توفان
فاخته وار می فرساید
پیوند ِ خاک و بیخ و درختان را
و راه ؛
باریک ،
تاریک ،
گم می کند
در باورش
انسان را . . .
احمد کسیلا
احمد کسیلا
١٣١٨ تا ١٨ آبان ٢٠١٣/١٣٩٢ |
نام و کام و دام ،
در شعر ِ انقلاب
قافیه می گردد
و محتسبان
- از دوده ی ثلاثه غساله ، ابواجمعی سرادق ِ حرم و درم -
نظاره می کنند
با تحقیر
بر اعتکاف ِ صبورانه ی شمشیر..
و دیگر غبطه ندارد
عتیق ِ خون بر سینه...
.
.
در روزهایی که آفتاب نیز
صم بکم ،
شولای کهربایی ِ ابر
بر تن
و مقنعه بر چهره
بی واهمه و پرسه زنان می گذرد
از ملتقای تشنگی ِ بیشه.
و ابرهای بی باران
در روزهایی که
سرشار است
از چهچه ی بوف ها
و آرمندی ِ کفتاران...
توفان
فاخته وار می فرساید
پیوند ِ خاک و بیخ و درختان را
و راه ؛
باریک ،
تاریک ،
گم می کند
در باورش
انسان را . . .
احمد کسیلا
No comments:
Post a Comment