مازیار نیستانی Maziyar Neyestani
٢٤ اوت ١٩٨١
قرارگاه های ناخوشی:
مازیار نیستانی
بازجو
جيغ كشيد
امروز
درختي كه در خيابان چاقو خورده بود
- تو هنوز عاشق اين ديوونه بازيايي !؟
آرام
آرام
از پلهها بالا آمد
مثلثي كه براي ضلع سوماش ميگريست
مست بود و ميگفت:
فاجعهاي در راه است
جاده پيچاش درد ميكند
و مادربزرگ براي همهي ما
دستمالهايي پر از تنهايي نيچه فرستاده است
- تو به اين خرافات اعتقاد داري!؟
مازیار نیستانی
بازجو
جيغ كشيد
امروز
درختي كه در خيابان چاقو خورده بود
- تو هنوز عاشق اين ديوونه بازيايي !؟
آرام
آرام
از پلهها بالا آمد
مثلثي كه براي ضلع سوماش ميگريست
مست بود و ميگفت:
فاجعهاي در راه است
جاده پيچاش درد ميكند
و مادربزرگ براي همهي ما
دستمالهايي پر از تنهايي نيچه فرستاده است
- تو به اين خرافات اعتقاد داري!؟
No comments:
Post a Comment