دست هوا را گرفتم و برای هواخوری آمدم بیرون که تاریکی را در یابم بیرون اما هوا گرفته تر از آن بود که
هوا شناسی و روزنامه و رادیو گفته بود پس شعرم را بلند برای شان خواندم و کسی که کوتاه می نمود که حالا کوتاهتر هم شده بودو دنبال ستونی می گشت بازوی کسی را چسبید و حرفی گفت پر های و هوی و پر سر و صدا که خودش هم در ناباوری گفت چی گفتیم و کسی البته دیگر به حرف هایش گوش نمی داد زیرا حالا همه برای خودشان کسی شده بودند
با این همه دفتر و دستک و نشر و ناشر و نمایشگاه حرفی و گفتاری
به شرط آن که کسی حرف نا مربوط نگفتارد
پس آن همه اه و ناله و حرف های ساده ی گفتاری باد هواست مگر
؟
www.faramarzsoleimani.blogspot.com
No comments:
Post a Comment