Monday, August 19, 2013

بارازآمده

www.faramarzsoleimani.blogspot.com
با راز آمده 
آمده بود 
تا بازار پنهان تپش 
تا که مهر موم از فحوای بسته ی کلام بر دارد 
از تا ک 
حبه یی شرم آگین می چید 
اما پیچک و پنجره 
بی پرتو پرسشگر آفتاب 
پشت پنجره ی عاشق 
پنهان بود 
کسی را توان دست یافتن 
به رمز و راز کلام نبود 
کسی را توان دست یافتن 
به رمز و راز کلام نبود 
و باقی 
گمانه یی پریشان بود 
تا قله ی غبار 
در سر زمین عشق 
بی عاشقی 
چه تنهایی 

No comments:

Post a Comment