www.faramarzsoleimani.blogspot.com
با راز آمده
آمده بود
تا بازار پنهان تپش
تا که مهر موم از فحوای بسته ی کلام بر دارد
از تا ک
حبه یی شرم آگین می چید
اما پیچک و پنجره
بی پرتو پرسشگر آفتاب
پشت پنجره ی عاشق
پنهان بود
کسی را توان دست یافتن
به رمز و راز کلام نبود
کسی را توان دست یافتن
به رمز و راز کلام نبود
و باقی
گمانه یی پریشان بود
تا قله ی غبار
در سر زمین عشق
بی عاشقی
چه تنهایی
No comments:
Post a Comment