وقتی بلوط از باغچه می گذرد
سایه ی سنگ با آفتاب می نشیند
خطی در خیابان نمی گنجد
سگ همسایه بی هوده می دود
بچه ها توپ ها را به بازی می گیرند
داور مدام سوت می زند
کسی بی اعتنا به آهنگ مامبو دارد
ماشینش را برق می اندازد
و دیگری گویا
مشغول قتل عام علف هاست
چتری در خیابان نمی ماند
نقطه های باران را شسته اند
اندکی باغچه و های و هوی بچه ها و سایه ی زلال سنگ
No comments:
Post a Comment