Tuesday, August 27, 2013

RUMIESQUE IN GREY SADOW

آن که چون سایه 
ز شخص تو 
جدا 
نیست 
منم 
من 
م 
مکش ای دوست تو بر سایه ی خود خنجر خویش 
خنجر که می کشی 
به درختی 
پناه می برم 
ای درختی که به هر سوت هزاران سایه ست 
سایه ست 
سایه ست 
سایه ها را بنواز و 
مبر از گوهر خویش 
و در گریز از سایه سایه می شوم 
سایه 
می شویم 
سایه ها را همه پنهان کن و فانی در نور 
بر گشا طلعت خورشید رخ انور خویش 
و در گریز از سایه 
سایه 
یی 
نه 
جدا 
آ 

No comments:

Post a Comment