Sunday, August 18, 2013

A*SH*N*A:NIMA YUSHIJنیما یوشیج



نیما یوشیج ,Nima Yushij
شاعر قرن آیران
---
نیما شناسی
پنجمین ویژه نامه ی فرامرز سلیمانی
مجله موج
پاییز و زمستان ١٣٩٢/٢٠١٣-٢٠١٤
 ‎تشخیص و جان بخشی نوعی شکل گفتاری مورد بهره ی نیماست که در ان جانداران و اشیای بی جان  و همچنین اندیشه ها ,تجرد ها و مانند آن ریخت  و ویژه گی های انسانی و حساسیت های او را  به خود می گیرند و با نمایش آفریده های خیالی  که کردار و شخصیت انسانی دارند از هوش و شعور و احساسات او بر خوردار می شوند .مارسل پروست نیز در ١٩١٣ نقش بو و 
طعم را در ایجاد حافظه و تغییر ماهیت آن را شناخت که برداشتی پیش هنگام از نورو سا ینس مدرن محسوب می شود و 
در آمدی بر حسامیزی ها برای یاداوری خلاقانه است .این شگرد شاعری و تالیف را در شعر داروگ نیما که قا صد روزا ن ابری است , و همچنین چندین اثر دیگر او همانند کک کی ,سنگ پشت پیر در کنار رودخانه, آقا توکا,ماخ اولا ,جوی می گرید , می توان یافت که ما در ویژه نامه نیما به زبان انگلیسی بیشتر به آن می پردازیم 
این جان بخشی به اشیا و عناصر , و جان باوری نیمایی نشان از عشق او به طبیعت و محشور بودن با ان  را دارد که نیز نمادی از تقدیس اشیا و عناصر است که از ذهنیت سا ده و روستایی او در واقعیت و خیال سر چشمه می گیرد و انکار شهر و مظاهر 
منحط و نا انسانی زندگی شهری است که نیما همیشه از آن گریزان بود و مدام شکوه و فریاد دا شت 





قو

صبح چون روی می گشاید مهر
روی دریاي سرکش و خاموش
می کشد موج های نیلی چهر
جبه ئی از طلای ناب به دوش.

صبحگه، سَرد وترَ، درآن دم ها
که ز دریا نسیم راست گذر
گل مریم به زیر شبنم ها
شستشو می دهد بر و پیکر.

صبحگه، کانزوای وقت و مکان
دلرباینده ست و شوق افزاست
بر کنار جزیره های نهان
قامت با وقار قو پیداست.

آنچنانی که از گلی دسته
پیش نجوای آب ها تنها
وسط سبزه ي خزه بسته
تنش از سبزه بیشتر زیبا.

می دهد پای خود تکان، شاید
که کند خستگی ز تن بیرون
بال های سفید بگشاید
بپرد در برابر هامون.

بپرد تا بدان سوی دریا
در نشیب فضاي مثل سحر
برود از جهان خیره ي ما
بزند در میان ظلمت پَر.

برود در نشیمن تاریک
با خیالی که آن مصاحب اوست
در خط روشن چو مو باریک
بیند آن چیزها که در خور قوست.

لکَ ابری که دور می ماند
موج هائی که می کنند صدا
وندر آن جا کسی نمی داند
که چه اشکال می شوند جدا.

لیک مرغ جزیره های کبود
در همین دم که او به تنهائی
سینه خالی ز فکر بود و نبود
می کند فکرهای دریائی.

نظر انداخته سوی خورشید
نظری سوی رنگ های رقیق
با تکانی به بال های سفید
بجهیده ست روی آب عمیق.

برخلاف تصور همه ، او
مانده دیوانه ی حکایت آب
گر کسی هست یا نه، ناظر قو
قو در آغوش موج هاست به خواب.

نیمایوشیج 
---

داروگ
:
خشک آمد کشتگاه من
در جوار کشت همسایه.
گر چه می گویند:"می گریند روی ساحل نزدیک
سوگواران در میان سوگواران."
قاصد روزان ابری، داروگ! کی می رسد باران؟

بر بساطی که بساطی نیست
در درون کومه ی تاریک من که ذره ای با آن نشاطی نیست
و جدار دنده های نی به دیوار اطاقم دارد از خشکیش می ترکد
-چون دل یاران که در هجران یاران-
قاصد روزان ابری، داروگ! کی می رسد باران؟


No comments:

Post a Comment