١
از جانب جوانه و دریا آمدم
تا دار پیله و پروانه
پشت چپرهای خزان
باغ
در ماتم سنگ و کهکشان می شد
آن سن آواره در مرگ می خواندم
که دریافتم هرگز از مرگ نخواهم مرد
تا آسمان را خطی سبز آبی زنم
از جانب جوانه و جنگلی جوان
با تو پریدن می توانستم
به پروازی آبی افسانه یی شد گردش تن
از دفتر نیمایی ها
No comments:
Post a Comment