Mohamad Ali Eslami Nodushan,also Mohammad Ali Eslami Nodooshanمحمد علی اسلامی ندوشن
A*SH*N*A
زاده ی ٣ شهریور ١٣٠٤ ندوشن یزد
١٩٢٥
شاعر,مترجم,منتقد
لیسانس و دکترای حقوق ,دانشگاه تهران و فرانسه
مدیر مجله هستی
کتاب ها
گناه ,١٣٢٩
چشمه ١٣٣٥
ایران را از یاد نبریم
داستان داستان ها,رستم و اسفندیار
زندگی و مرگ پهلوانان در شا هنامه
روزها
...
آغاز شاعری اسلامی از مجله سخن بود و زیر تاثیر فریدون توللی و دیگر نوکلاسیک های ان مجله
پس از چا پ کتاب مجموعه ی شعر گناه در سال ١٣٢٩ که با چاپ کتاب رها ی توللی مقارن بود ,مجموعه دوم:چشمه نیز در سال ١٣٣٥ بر همان روال با شعر های چهار پاره یا دو بیتی های پیوسته نیمایی
و نماینده یی از رومانتی سیزم
محافظه کا رانه ی رایج زمانه بود و نیز تا آن جا که خصلت های سنتی جامعه اجازه می داد گرته یی کمرنگ و
سا ده گرایانه از اروتیزم در آن حس می شد که در شعر همگنان او همچون حسن هنرمندی,نادر نادر پور,توللی
و دیگران هم دیده می شد اما نوشتن این گونه شعر ها در شاعر ادامه نیافت
.از آن پس اسلامی ندوشن به ترجمه و نقد و تحقیق و همچنین روزنامه نگاری و سخنرانی در زمینه های فرهنگ ایران پرداخت که حاصل ان ٤٥ کتاب است.در کارنامه اش
و مجله هستی .
گناه
:
ماییم و ما و نیست مگر خلوت بزرگ
من صید بازوان تو در این شب نیاز
وینگونه هر دو تافته از درد بوسه ها
جز درد چیست حاصل آغوش های باز
اشک تو دانه دانه ز مژگان من چکد
امید من زبانه کشد از نگاه تو
خواب تو و نگاه تو آید به چشم من
اندوه من بر آید همراه اه تو
این سینه تو و سر نه هوشیار من
این صافی برهنه سرشار بیدریغ
این چشمه سار سینه و این چشمه سار عطر
این جوی اشک ها چو دم برفضای تیغ
وین ابر زلف واله و حیران و سر گران
پیچان و نا شکیبا لرزان و دادخواه
ریزنده بر دو شانه چو سیلاب آرزو
خزنده از دو بازو چون شعله گناه
واینک من اوفتاده بر آن سینه مست وا ر
می نوشم آن زلال گدازان مرد گیر
می لرزم از شگفتی این حظ دردناک
می نالم از گرانی این درد دلپذیر
چشمی که بسته نا شده عمری به انتظار
اکنون به لای لای دل تو رود به خواب
در بوی جادوی تو به رویای رنگ رنگ
در رنگ صا فی تو به دریای مهتاب
تو ای غزا ل تشنه مرا بسته ای به بند
من ای تن رمنده تو را بسته ام به خویش
پویان به کوهسار تمنا نهاده سر
تو می روی به پیش و مرا می کشی به پیش
پیغام های بوسه و پیوند های لب
دستان راز دار و نفس های بیقرار
شرم نگاه و جوهر اندام و بوی زلف
و آغوش کار دیده مرد گناهکار
ماییم و ما و این شب ژ رف یگانه شب
رفتند و می روند بسی روزگارها
دردا که زین جوانی نه پارسا نماند
جز یادگار روز و شب انتظارها
هان ای تن برهنه بیا تا گنه کنیم
این حلقه دو بازوی پیشیده تنگتر
یک لحظه این دو روح گدازنده همشرار
وین بوسه بزرگ دمی پر درنگ تر
١٣٢٨
...
A*SH*N*A
زاده ی ٣ شهریور ١٣٠٤ ندوشن یزد
١٩٢٥
شاعر,مترجم,منتقد
لیسانس و دکترای حقوق ,دانشگاه تهران و فرانسه
مدیر مجله هستی
کتاب ها
گناه ,١٣٢٩
چشمه ١٣٣٥
ایران را از یاد نبریم
داستان داستان ها,رستم و اسفندیار
زندگی و مرگ پهلوانان در شا هنامه
روزها
...
آغاز شاعری اسلامی از مجله سخن بود و زیر تاثیر فریدون توللی و دیگر نوکلاسیک های ان مجله
پس از چا پ کتاب مجموعه ی شعر گناه در سال ١٣٢٩ که با چاپ کتاب رها ی توللی مقارن بود ,مجموعه دوم:چشمه نیز در سال ١٣٣٥ بر همان روال با شعر های چهار پاره یا دو بیتی های پیوسته نیمایی
و نماینده یی از رومانتی سیزم
محافظه کا رانه ی رایج زمانه بود و نیز تا آن جا که خصلت های سنتی جامعه اجازه می داد گرته یی کمرنگ و
سا ده گرایانه از اروتیزم در آن حس می شد که در شعر همگنان او همچون حسن هنرمندی,نادر نادر پور,توللی
و دیگران هم دیده می شد اما نوشتن این گونه شعر ها در شاعر ادامه نیافت
.از آن پس اسلامی ندوشن به ترجمه و نقد و تحقیق و همچنین روزنامه نگاری و سخنرانی در زمینه های فرهنگ ایران پرداخت که حاصل ان ٤٥ کتاب است.در کارنامه اش
و مجله هستی .
گناه
:
ماییم و ما و نیست مگر خلوت بزرگ
من صید بازوان تو در این شب نیاز
وینگونه هر دو تافته از درد بوسه ها
جز درد چیست حاصل آغوش های باز
اشک تو دانه دانه ز مژگان من چکد
امید من زبانه کشد از نگاه تو
خواب تو و نگاه تو آید به چشم من
اندوه من بر آید همراه اه تو
این سینه تو و سر نه هوشیار من
این صافی برهنه سرشار بیدریغ
این چشمه سار سینه و این چشمه سار عطر
این جوی اشک ها چو دم برفضای تیغ
وین ابر زلف واله و حیران و سر گران
پیچان و نا شکیبا لرزان و دادخواه
ریزنده بر دو شانه چو سیلاب آرزو
خزنده از دو بازو چون شعله گناه
واینک من اوفتاده بر آن سینه مست وا ر
می نوشم آن زلال گدازان مرد گیر
می لرزم از شگفتی این حظ دردناک
می نالم از گرانی این درد دلپذیر
چشمی که بسته نا شده عمری به انتظار
اکنون به لای لای دل تو رود به خواب
در بوی جادوی تو به رویای رنگ رنگ
در رنگ صا فی تو به دریای مهتاب
تو ای غزا ل تشنه مرا بسته ای به بند
من ای تن رمنده تو را بسته ام به خویش
پویان به کوهسار تمنا نهاده سر
تو می روی به پیش و مرا می کشی به پیش
پیغام های بوسه و پیوند های لب
دستان راز دار و نفس های بیقرار
شرم نگاه و جوهر اندام و بوی زلف
و آغوش کار دیده مرد گناهکار
ماییم و ما و این شب ژ رف یگانه شب
رفتند و می روند بسی روزگارها
دردا که زین جوانی نه پارسا نماند
جز یادگار روز و شب انتظارها
هان ای تن برهنه بیا تا گنه کنیم
این حلقه دو بازوی پیشیده تنگتر
یک لحظه این دو روح گدازنده همشرار
وین بوسه بزرگ دمی پر درنگ تر
١٣٢٨
...
No comments:
Post a Comment