مانا آقایی Mana Aghai
A*SH*N*A
ساعت دوازده است
همين حالاست كه بچهها
مثل گرگ گرسنه از مدرسه برگردند
و من بايد همينطور كه تندتند پياز سرخ مىكنم
و مثل تمام زنهاى دنيا
نعناى داغ روى آش كشك مىريزم
ده سال زندگى را در ده جملهی كوتاه خلاصه كنم
برادرم - خداى خشمگين خانه -
كه فكر مىكند تمام راههاى برگشت را مىداند
هيچوقت با خودش كليد ندارد
سمجتر از او مردى چسبيده به دكمهی پيراهنام
كه نمىافتد.
*
(ر من یک روز داغ تابستان به دنیا آمدم
همين حالاست كه بچهها
مثل گرگ گرسنه از مدرسه برگردند
و من بايد همينطور كه تندتند پياز سرخ مىكنم
و مثل تمام زنهاى دنيا
نعناى داغ روى آش كشك مىريزم
ده سال زندگى را در ده جملهی كوتاه خلاصه كنم
برادرم - خداى خشمگين خانه -
كه فكر مىكند تمام راههاى برگشت را مىداند
هيچوقت با خودش كليد ندارد
سمجتر از او مردى چسبيده به دكمهی پيراهنام
كه نمىافتد.
*
(ر من یک روز داغ تابستان به دنیا آمدم
مانا آقایی
بوتیمار
از مجله موج ٢
:
تقصیر از منست
که برای بدرقه کردن هر بار دیر می رسم
راهنمای فصلها
جادهی تابستان از وسط آفتاب میگذرد
اما برای یافتن پاییز
باید رویِ برگهای زرد ریخته راه بروی
به انتهای آن فصل که رسیدی
کنار نیمکتی تنها
ماشین سفیدرنگی منتظر توست
سوارش شو
و بیتوقّف از میان زمستان بگذر
لطفا احتیاط کن
سر راهت یک سراشیبی لیز و خطرناک است
که تا امروز
فقط باد از آن جان سالم به در برده
یادت باشد بهار اگر بیاید
تصادفی نمیآید.
اما برای یافتن پاییز
باید رویِ برگهای زرد ریخته راه بروی
به انتهای آن فصل که رسیدی
کنار نیمکتی تنها
ماشین سفیدرنگی منتظر توست
سوارش شو
و بیتوقّف از میان زمستان بگذر
لطفا احتیاط کن
سر راهت یک سراشیبی لیز و خطرناک است
که تا امروز
فقط باد از آن جان سالم به در برده
یادت باشد بهار اگر بیاید
تصادفی نمیآید.
شب کوتاه نمی شودمانا آقایی
:
تقصیر از منست
که برای بدرقه کردن هر بار دیر می رسم
باز تو را صدا می زنمتمام نام های مرگ را می دانم و
No comments:
Post a Comment