Sunday, August 18, 2013

A*SH*N*A:SEYED ALI SALEHI


سید علی صالحی SEYED ALI SALEHI
A*SH*N*A
قسم می خورم به نور
به آيينِ اهلِ آب
به اين بند بلندِ سپيد، بوی تازه ی ريحان
پاره های روشن رويا
چراغ ها
هی دانا!
بگو بَدی ها بروند!
نگو بميرند،
بميرند بَد است
اين بميرند ... فعلِ عجيبی از يک مصدرِ بَد است!
ما بَدِ کسی را نمی خواهيم
نخواستيم
نخواهيم خواست
سید علی صالحی 
نامه هایی به ریرا 
---

در امتدادِ این دیوارهای بلند . همیشه دریچه‌ای هست
که گاه از پُشتِ پلکِ بسته‌ی آن . می‌توان پاره‌ی دوری از آبیِ‌ آن بالا را دید
گفت‌وگوی غمگینِ‌ رهگذرانِ باران را شنید . عطرِ عجیب سوسن و ستاره را بویید
و بعد با اندکی تحمل . باز به امیدِ روز بزرگِ ترانه و دریا نشست.
می‌گویند این راز را
تنها پرندگانِ قفس‌های کهنه می‌فهمند.
سید علی صالحی

No comments:

Post a Comment