١
کوتاه که می وزم
قصد گیسوت دارم
شانه هات
اگر بگذارد
٢
رنگین کمان به گیسو زدی
به خالص آفتاب و
دره ی مه
پنهانی ی ابر های پیش از بامداد
و باز گشتنت
یک خرمن رنگین کمان
با خود آورد
به راه بامدادی
٣
آفتاب پریشان و
بامداد ایوان
شیپوری خاموش
در آغوش باد
خفته بود
٤
پاییز بود که یک بغل رنگین کمان اوده بود و
ایوان آفتابی شد
٥
توفان که آمد
همه را با خود برد
تنها عشق
با یک دسته گل
در خم خیابان ایستاده بود
۶
حالا این تب بلند را با چه اندازه بگیرم
کوتاه که می وزم
٧
جهان سپیده می زند
زیر پیرهنت
در شب سپید جامگان
...
۶
حالا این تب بلند را با چه اندازه بگیرم
کوتاه که می وزم
٧
جهان سپیده می زند
زیر پیرهنت
در شب سپید جامگان
...
Jalil Gheisari درود استادو...روشنایی از شاخصه های کارشماست :آیینه ،روز ،روشنا ،دریا و..
ReplyDelete