Tuesday, January 8, 2013

شب در سایه ی فاختهPROSEPOEM

img:moj
چراغ ها را خاموش کردم سگ همسایه  فقط یکبار لابید صدای در می آمد رفتم در را گشو دم در را بستم گرما را گذاشتم روی ٧٥ درجه و جورابم را انداختم کنار صندلی بعد روی نیمکت نرم دراز کشیدم تابلوی دوم که تمام شد  چشمانم را باز کردم کتری داشت سوت بلبلی می زد شاید ساعت کوکو بود قطب نما را گشودم که راهم را گم نکنم 

No comments:

Post a Comment