فرامرز سلیمانی :اسطوره ی نیما
١٠
شاعر شبانه
این سلسله یاد دا شت ها که به بهانه ی زادروز نیما روز آمد و باز نشر می شود
بر گرفته است از ویژه نامه ی نیما ,به دبیری و مشارکت فرامرز سلیمانی
که از آبان تا دیماه ١٣٥٨/١٩٧٩ در
روزنامه ی بامداد ,تهران
چاپ شده است
کتاب شهر شب , شهر صبح ,١٣٤٦ دفتر دیگری از شعر های نیمایی است که فضای مازندران را دارد .
چون سخت سر , که امروزه رامسر شده است , و چالوس. .. این دفتر شامل ٦ شعر در فصل شهر شب , و ٥ شعر در فصل شهر صبح و حاصل سال های ١٣١٩ تا ١٣٢٩ است .نیما از شاعران شبانه است ,شاعری که زنده است و زندگی با اوست و مگر نه این که زندگی همه شب است . و باز این وجهه و جانب دیگری است از رالیزم نیمایی و مورد پیروی شاعران نیمایی
هان ای شب شوم وحشت انگیز
تا چند زنی به جانم آتش
یا چشم مرا ز جای بر کن
یا پرده ز روی خود فرو کش
شب به عبث کینه به دل می جوید و شاعر لحظه های شبانه را می شمارد و پایداری می کند .شاعر شب پا ست و سفر تا صبح ادامه دارد .آن گاه است که شب می گریزد و خروس بر غم تیرگی می خواند و صبح می آید .
در شهر شب,شهر صبح ,تصویر های نیما گاه تا حد کابوس پیش می رود مثل من لبخند ,و گاه بر طرح واقعیتی که خود آفریننده ی آنست می پردازد ,مانند کار شب پا که یکی از برجسته ترین و کامل ترین آثار نیما ست
ماه می تابد رود ست آرام
بر سر شاخه ی اوجا ,تیرنگ
دم بیاویخته ,در خواب فرو رفته ولی در ایش
کار شب پا نه هانوزست تمام
...
هر چه هرچه هر چیز که هست از بر او
همچنان گوری دنیاش می اید در چشم
وآسمان سنگ لأحد بر سر او
هیچ طوری نشده باز شب است
همچنان کول شب رود آرام
می رسد ناله یی از جنگل دور
جا که می سوزد دل مرده چراغ
کار هر چیز تمام است بریده ست دوم
لیک در ایش
کار شب پا نه هنوز ست تمام
نیز نمادی از رسالت اجتماعی و ادبی نیما در این تصویر ها نهفته است که کار شب پا را هنوز تمام نمی داند و بر همین روال است که شب را نمایا نده و نظامی وار ناگاهان صبح را در خیال گشوده است
No comments:
Post a Comment