فرامرز سلیمانی : نیماشناسی
ویژه نامه نیما , آبان تا دی ١٣٩٢
نیما: دل فولادم
پس از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ نیما دستگیر شد
...
شعر دل پولادم ,,گویی حاصل آن حادثه و پیامد های آن است که نیما را در فکر کشتن و کین و کشتار و زخم جسد های کسان و خون برادر های ناروا در خون پیچان و بی گنه غلتان در خون می اندازد و گم گشتگی و سر گشتگی و
بیشه ی خاموش و بیابان هول برده است ,ص ٥٠٨ دیوان کامل
نیما در یک دوره ی پنج ساله از ١٣٣٢ و تاریخ نوشتن دل فولادم تا ١٣٣٧ که شب همه شب را در پایان کتاب شعر های منتشر شده اش ,ص ٥١٧ نوشت ,دست کم ١٢ شعر بر جای گذاشته است که بیشتر فضای سیاه آن دوران را تصویر می کند . که دوران نهفت نهضت بوده و جهان جای آشوبگران و کین و کشتار شده است . او از زخم و جسد و خون می گوید .از آدمکشی و جنگ که ارتباط انسان و جهان را می زداید و راه که تصویر همرا هی و همپایی بود ,اکنون به گم گشته گی و سر گشته گی بدل می شود , ورزا ی نعره کش و بیشه خاموش است .شب دهشت و بیابان هول ,هول نیمایی و هول فلسفی است که جای هر اندیشه یی را در سر و جان جمع گرفته است و همین هول است که بر جای یاس می ایستد و فرصت برخاستن می دهد .اما از دور و نور و مژده ی روستا هنوزخبری نیست و تنها وازنا = بادزن ,ازا کو= آزاد کوه و مهمانخانه ی میهمانکش که پنهانست در برابر
جزیره ی آرامش که توسط حاکمان تبلیغ می شود .اما در این همه تیرگی و بند , شاعر امید گوش به زنگ کاروان بسته و صدا را حتا نیم زنده و از راه دور می شنود .البته نیما در دوران شکست هم شعر شکست نمی گوید
نیما پیش تر ها در بهمن ١٣٢٨ هم از شهر خاموشی پرورد / شهر منکوب به جا در شعر سوی شهر خاموش ,ص ٤٦٦ نوشته بود و در آن جا هم اشا ره کرده بود که: می سراید جرسی .امید همیشه بر دل نیما دست می سود در بیداری و هوشیاری و سرود : مدد کار/ یار فریاد رس و ... و در این جا نیز همچنان در ترجیع بند شعر : سوی شهر خاموش / می سراید جرسی
خاموشی در شعر نیما همه جا هست ,که : جوی است خموش, و آسیاب افسرده / که هر بیش و کمی در آن به هم بر خورده / یک زن پس زانوش به غم سر برده /دانی چه شده است آسیابان مرده
از رباعی های نیما , ص ٥٦٩ دیوان کامل
این تناقض های امید بخش را در صفحات ٤٨٩,٤٩٣ و ... می توان پی گرفت
No comments:
Post a Comment