انتظار تو و نه صبر تو هرگز پایان نمی گیرد
و میخانه یی
که چند پله پایین تر
با خود خلوت دارد
آواز رهایی می خواند
تو را من چشم در راهم شبا هنگام
که می گیرند در شاخ تلاجن شاخه ها رنگ سیاهی
وزان دلخسته گانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم
چشمی به راه
چشمی به آواز نمور گلوی تو
که یاد شاعر را
در شاخه های سیاهی
چاووشی می خواند
شبا هنگام در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پی سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم
I have my eye on your way at night
When shadows on the mountain almond tree are darkening
And sadden your lovers with heart sore
I have my eyes on your way
At night when valleys sleep like dead snakes
While morning glories hand winding around junipers feet
If you remember me or not
I do not forget you
I have my eyes waiting on your way.
I do not forget you
I have my eyes waiting on your way.
...Nima's great expectation never ends
and neither his patience
No comments:
Post a Comment