فرامرز سلیمانی :اسطوره ی نیما
نقل از ویژه نامه ی نیما
آبان تا دی ١٣٥٨
روزنامه ی بامداد ,تهران
٩
ناقوس بیداری
ناقوس ١٣٤٦ هشت شعر نیما از ١٣٢٣ تا ١٣٢٩ است . در این دفتر هنوز کاروان ,جرس و قافله در کارند .زبان نیما قدیمی است اما نهاد هایی تازه چون شب,سحر, خروس و تصویر مرده نیز در میان است ,همان که به کار تصویر زمان و زمانه می آید .نیما بانگ بلند ناقوس است که صبح تازه را خبر می آورد و جهان دیگری را تصویر می کند و همسفرش را به خواندن می خواند و جای پا یش را برای گام بر داشتن به او می نمایاند
بانگ بلند دلکش ناقوس
در خلوت سحر
بشکافته ست خرمن خاکستر هوا
وز راه هر شکافته با زخمه های خود
دیوار های سرد سحر را
هر لحظه می درد
" در شخص من ضربه ی بیدار کننده چاپ نخستین بخش ناقوس بود .نخستین شعر ی که از نیما خواندم در نخستین باری که نام او را دیدم .اما این بیداری کافی نبود پس جست و جو آغاز شد "-
احمد شاملو,همچون کوچه یی بی انتها ,مقدمه
پس ناقوس ,بانگ بلند دلکش ناقوس , تلنگری به اجتماع خفته بود و شاعران و روشنفکران آن ,هر چند در اقلیتی قلیل
"اگر فقط یکی چون من بر حسب اتفاق خجسته یی ,ناقوس را در صفحه یی بی خواننده ببیند ,یک پیروزی دیگر به دست آمده است ."-شاملو,اندیشه و هنر ویژه ی ا.بامداد,صفحه ١٦٠,سال ١٣٤٣
و شاعر که سر زمین شب را با همه ی تیرگی و دردش طی کرده است و تصویر صبح را در نزدیکی خود دارد اندوهناک شب را دلداری می دهد و امیدشان را پایداری می بخشد
نجلا ! گریه نکن
صبح نزدیک شده است
با دلاویزی خود دل افروز
این سفر کرده می آید یک روز
ادامه دارد
ادامه دارد
No comments:
Post a Comment