فرامرز سلیمانی و زهره خالقی
شعر مشترک
برای نوشتن شعری تازه به تو
جا های خالی را می نویسم
تا برای نوشتن شعری تازه
به من
جاهای خالی را بنویسی
واژه ها را گره می زنم
تا طنابی سازم
به شعر تو بیاییم
زیرا که عشق
بر مسندی خالی می نویسد
تا جهان را مسخر کند
قلمم برای نوشتن تو نفس می گیرد
تا کنار تو آغاز شوم
و عشق
در تمامی ی اقلیم و راه
خالی می رود
تا جهان
از او سرشار شود
برای نوشتن
بیا تا شعر ی تازه بنویسیم
در جاهای خالی ی هم
قلم مرا به دست می گیرد
می نویسد
واژه ها را به شعر
که آغاز بودن با توست
در گردش تو به شعر
و در انتها
آغاز تماشای تو
برای نوشتن شعری تازه به تو
جا های خالی را می نویسم
تا برای نوشتن شعری تازه
به من
جاهای خالی را بنویسی
واژه ها را گره می زنم
تا طنابی سازم
به شعر تو بیاییم
زیرا که عشق
بر مسندی خالی می نویسد
تا جهان را مسخر کند
قلمم برای نوشتن تو نفس می گیرد
تا کنار تو آغاز شوم
و عشق
در تمامی ی اقلیم و راه
خالی می رود
تا جهان
از او سرشار شود
برای نوشتن
بیا تا شعر ی تازه بنویسیم
در جاهای خالی ی هم
قلم مرا به دست می گیرد
می نویسد
واژه ها را به شعر
که آغاز بودن با توست
در گردش تو به شعر
و در انتها
آغاز تماشای تو
Morteza Rahbar کار مشترک در شعر خیلی سخته باید از نظر احساسی به هم خیلی نزدیک بود
ReplyDeleteAbolhasan Jafari سطر ها ی سفید نانوشته کدامند ؟ این سهم مخاطب بود تا باتخلیل خودآنها را بنویسد و این منتقد بود که به آن ها اشاره کرد و حالا شاعر را به صرافت انداخته است اما شاعر دست به خرق عادت هم می زند ، قلمی که تا حالا در دست شاعر بود اکنون این شاعر است که در دست قلم قرار می گیرد و این ترفندها همه برای آن است که انتهایی وجود نداشته باشد وهرچه هست همه آغاز باشند
ReplyDelete