FARAMARZ SOLEIMANI
circa 1339/1960
تنگ کاشی ی آبی
گل بته های سرخ
تاس می اندازد
توی تاس مسی
استرلاب می چرخاند جرنگ و جرینگ
که جام بلوری در می آورد
از چهار گوشه ی جادو یی ش
گاهی پر
گاهی خالی
گاهی پر خالی
زن کاروانی کهن است در شب که
نه می آید و نه می رود
و تنها شب خالی ی تنهایی را
باژگونه می خواند
قصه ی عشق را گویا دارد می گوید شهرزاد
قصه ی عشق
گویا تنهایی ی شب را میگوید
برای عاشق
تنگ کاشی
خیمه می اندازد
با گل بته های سرخ
No comments:
Post a Comment