Faramarz Soleimani باران در شعر عبدالکریم لجمیری روح بزرگ جاری و همیشگی ست که در پناه آن می زید وا وراپناه می دهد.باران که قصد گذشتن دارد اما با نوشتن او و در نوشتن او می ماند . وسوسه ی باران شاعر را به عریانی می نمایاند در هراسی که هراسی مقدس است زیرا نه می خواهدش و نه نمی خواهدش پس آن را به مثابه تعویذی به همراه دارد تا حافظ و حفاظش ش باشد مثل همان باران به نقره ها ، شعری در کتابی به همان نام که به وضوح نیست اما نوشته های نیونی را ناخوانا می کند.
آیا لجمیری دارد تصویر مرگ را نشانی می دهد؟مرگ همراه که هنوزهم مرگ نیست امامثل باران وهم آلود و-هم زلال و گویاست ...
در صراحتِ بال ها می ریزد
بگذار فقط بنویسم
باران از آن نگذرد
تا فرش ها به نا چاری
استوانه ای خیس باشند . . .
...
عبد الکریم لجمیری
تقدیم به ایلِ بزرگِ بختیاری . و طایفه ی بزرگوار شهنی . و روح ایرج بهادری
+
ماهِ خانگی
تنها به خانه یِ ما نیست
که پیش از فروردین
قابِ کوچکی را حتا می بوسیم
آن که در پشتِ سکوتِ خود
پنهان نمی شود
زیبا ترین دل ها را
به سینه یِ خود
سراغ دارد . . . /
...
از : مجموعه یِ باران به نقره ها
آیا لجمیری دارد تصویر مرگ را نشانی می دهد؟مرگ همراه که هنوزهم مرگ نیست امامثل باران وهم آلود و-هم زلال و گویاست ...
در صراحتِ بال ها می ریزد
بگذار فقط بنویسم
باران از آن نگذرد
تا فرش ها به نا چاری
استوانه ای خیس باشند . . .
...
عبد الکریم لجمیری
تقدیم به ایلِ بزرگِ بختیاری . و طایفه ی بزرگوار شهنی . و روح ایرج بهادری
+
ماهِ خانگی
تنها به خانه یِ ما نیست
که پیش از فروردین
قابِ کوچکی را حتا می بوسیم
آن که در پشتِ سکوتِ خود
پنهان نمی شود
زیبا ترین دل ها را
به سینه یِ خود
سراغ دارد . . . /
...
از : مجموعه یِ باران به نقره ها
No comments:
Post a Comment