پل تجن میدان زمزمه را می روفت
با کمان آرش در دست هاش
تا توران پل زده بود
که تیری در لحظه ی صفر
به آفا ق افتاد
غبا ر ی خالی شد
در سفر پولاد و عریانی
به غوغای پهلوان و تیر و کمان
در منتهای آسمان
غباری خالی شد
تنها تنها مرزی تنها بر قاف بی مرزی
و زمزمه یی غباری در باد
پل تجن
میدان زمزمه بود
No comments:
Post a Comment