پنهان جان شده ای در ایوان گر گرفته ی گریه
میدان خاموش شب دل عاشق را به گوشه های سبزه و خاک تارانده است
این جا کسی ست پنهان
چون جان و خوش تر از جان
باغی به من نموده
ایوان من گرفته
گوید ز گریه بگذر
زان سوی گریه بنگر
عشاق روح گشته
ریحان من گرفته
باران دل شکسته
بر صدر دل نشسته
مستی و می پرستان
میدان من گرفته
و میدان خاموش شب
دل عاشق را
به گوشه های سبزه و خاک
تارانده است
تا که پنهان جان شده ای
در ایوان گر گرفته ی گریه
No comments:
Post a Comment