Sunday, March 1, 2015

A*SH*N*A:FARAMARZ SEDEHIفرامرز سدهی

ا*ش*ن*ا:A*SH*N*A:
FARAMARZ SEDEHIفرامرز سدهی
کتاب ها
امسال هم نیامده رفتی , دارینوش , ۱۳۷۵
سر بر شانه ام بگذار , دارینوش, ۱۳۷۷
خاتون باد از من آدم ها را اینطوری می نویسد , معیار,۱۳۷۸

پاره پاره های جگرم بود ، من سوختم
1 )
می دانستم :
می روی و
موهای پنجاه و سه ساله ی من
پیرتر می شوند
به مرداب می ریزند
دور می شوند
از دست های تو
2 )
می نوشم
به سلامتی دست های تو
موهای من
پیرم کردی
3 )
می نوشم
به سلامتی دست های من
موهای تو
برف می بارد
4 )
بهار می آید
تو می روی
من می مانم و یک قاب عکس
5 )
نمی دانستم :
می آیی و
سراغ خانه ای را می گیری
که آجرهایش پیر شده اند
درها
بوسه ها
و پنکه ای که هنوز هم می چرخد
---


آواز هایم را هنوز هم فارسی می خوانم هنوز هم عاشقم هنوز هم شعار می نویسم : نان ، مسکن ، آزادی
از کوچه ای گذشتم
انگار همین دیروز بود
(( نان ، مسکن ، آزادی )) را فقط من می توانم بخوانم
کم رنگ تر از بهار امسال جنوب شده اند
کلمات خوب من بر دیوار
گل های شیشه شکسته اند
شب بوها بوقت شب از بو دادن افتاده اند
شاید نام شان را فراموش کرده اند
شقایق ها سرخ نیستند
مثل روسیه
اوکراین
گرجستان
آذربایجان
ارمنی آواز نمی خوانند شعرهای من و رفقا
نان ، قرصی یکصد و هشتاد تومان بوزن شادی های مان
مسکن ، اجاره نشین خانه خرابی های ما
آزادی هم که قربان اش بروم
میلیون ها نفر از رفقای من رفته اند
از این دنیا
به آن دنیا
قول می دهم دیگر شعار ننویسم
عشق بورزم
به کلاشینکفی که چشم های تو را دوست می دارد
موهایت را بوقت شب
که چراغ ها را خاموش می کنی
---

No comments:

Post a Comment