ﮐﻮﭼﻪﻫﺎ ﺑﺎﺭﯾﮑﻦ / ﺩُﮐّﻮﻧﺎ ﺑﺴﺘﻪﺱ
ﺧﻮﻧﻪﻫﺎ ﺗﺎﺭﯾﮑﻦ / ﻃﺎﻗﺎ ﺷﯿﮑﺴﺘﻪﺱ
ﺍﺯ ﺻﺪﺍ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ / ﺗﺎﺭ ﻭ ﮐﻤﻮﻧﭽﻪ / ﻣُﺮﺩﻩ ﻣﯽﺑﺮﻥ / ﮐﻮﭼﻪ ﺑﻪ ﮐﻮﭼﻪ .
□
ﻧﮕﺎ ﮐﻦ ! / ﻣُﺮﺩﻩﻫﺎ ﺑﻪ ﻣُﺮﺩﻩ ﻧﻤﯽﺭﻥ
ﺣﺘﺎ ﺑﻪ / ﺷﻤﻊِ ﺟﻮﻥ ﺳﭙﺮﺩﻩ ﻧﻤﯽﺭﻥ
ﺷﮑﻞِ / ﻓﺎﻧﻮﺳﯽﯾﻦ / ﮐﻪ ﺍﮔﻪ ﺧﺎﻣﻮﺷﻪ / ﻭﺍﺳﻪ ﻧَﻒﻧﯿﺲ / ﻫَﻨﻮ / ﯾﻪ ﻋﺎﻟﻢ ﻧﻒ ﺗﻮﺷﻪ .
□
ﺟﻤﺎﻋﺖ!
ﻣﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻧﺪﺍﺭﻡ !
ﺑﻪ «ﺧﻮﺏ» ﺍﻣﯿﺪ ﻭ ﺍﺯ «ﺑﺪ» ﮔﻠﻪ ﻧﺪﺍﺭﻡ .
ﮔﺮﭼﻪ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﻭﻥ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻧﺪﺍﺭﻡ ،
ﮐﺎﺭﯼ ﺑﺎ ﮐﺎﺭِ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﻧﺪﺍﺭﻡ !
□ﮐﻮﭼﻪﻫﺎ ﺑﺎﺭﯾﮑﻦ / ﺩُﮐّﻮﻧﺎ ﺑﺴﺘﻪﺱ
ﺧﻮﻧﻪﻫﺎ ﺗﺎﺭﯾﮑﻦ / ﻃﺎﻗﺎ ﺷﯿﮑﺴﺘﻪﺱ
ﺍﺯ ﺻﺪﺍ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ / ﺗﺎﺭ ﻭ ﮐﻤﻮﻧﭽﻪ / ﻣُﺮﺩﻩ ﻣﯽﺑﺮﻥ / ﮐﻮﭼﻪ ﺑﻪ ﮐﻮﭼﻪ ...
۱۳۴۰ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎ ﻭ ﻫﻤﯿﺸﻪ
در چارراهها خبری نیست:
یک عده میروند
یک عده خسته بازمیآیند
یک عده میروند
یک عده خسته بازمیآیند
و انسان ــ که کهنهرند خداییست بیگمان ــ
بیشوق و بیامید
برای دو قرصِ نان
کاپوت میفروشد
در معبرِ زمان.
بیشوق و بیامید
برای دو قرصِ نان
کاپوت میفروشد
در معبرِ زمان.
در کوچه
پُشتِ قوتیِ سیگار
شاعری
اِستاد و بالبداهه نوشت این حماسه را:
پُشتِ قوتیِ سیگار
شاعری
اِستاد و بالبداهه نوشت این حماسه را:
«ــ انسان، خداست.
حرفِ من این است.
گر کفر یا حقیقتِ محض است این سخن،
انسان خداست.
آری. این است حرفِ من!»
از بوقِ یک دوچرخهسوارِ الاغِ پست
شاعر ز جای جَستو...
...مدادش، نوکش شکست!
.
.
.
حماسه
لحظه ها و همیشه
۲۸ آذرِ ۱۳۳۹
حرفِ من این است.
گر کفر یا حقیقتِ محض است این سخن،
انسان خداست.
آری. این است حرفِ من!»
از بوقِ یک دوچرخهسوارِ الاغِ پست
شاعر ز جای جَستو...
...مدادش، نوکش شکست!
.
.
.
حماسه
لحظه ها و همیشه
۲۸ آذرِ ۱۳۳۹
No comments:
Post a Comment