بار ور تر از بهار
شعر زنان ایران
- Dr Faramarz Soleimani Anthology of Iranian Women Poetry in new multilingual edition to be completed through 5 overviews in these pages . Analytical introduction is to follow in Farsi and English
سیمون دوبوارزن، زن زاده نمی شود، زن می شود---
گـر به تـو افتـدم نـظر چهره به چهره رو به روشـرح دهـم غـم دلـم نـکـته بـه نـکـته مو بـه مومـیـرود از فــراق تـو خــون دل از دو دیـده امدجله به دجله یم به یم چشمه به چشمه جو به جواز پـی دیــدن رُخـت هـمچـو صــبـا فـتــاده امخانه به خانه در به در کوچه به کوچه کو به کودور دهــان تـنگ تـو عـارض عنبرین خـُطـَتغـنچه به غـنچه گل به گل لاله به لاله بـو به بـوابـرو و چشم و خــال تو صـيـد نـموده مـرغ دلطبع به طبع دل به دل مهر به مهر و خـو به خـومـهر تـو را دل حـزیـن بـافته بر قـمـاش جــانپـرده به پـرده نـخ به نـخ تـار به تـار پـو به پـودر دل خویش طاهـره گشت و نیـافت جز تو راصفحه به صفحه لا به لا پرده به پرده تـو به تـوطاهره قرة العین
---
دیگر کسی به عشق نیندیشید
دیگر کسی به فتح نیندیشید
و هیچ کس
دیگر به هیچ چیز نیندیشید
در غارهای تنهایی
بیهودگی به دنیاآمد
FORUGH FAROKHZAD فروغ فرخزاد
---
سیمین بهبهانی
از عشق وسوسه می سازی
از عشق سوسه می سازی
تا پیش پام بیندازی
یعنی : بزن ! و نمی دانی
کز یاد رفته مرا بازی
در این چمن به گل افشانی
بس دیده ای که چه می کردم
خشکم کنون و نمی دانم
کز چوب خشک چه می سازی
زین اعتراف نپرهیزم
کاین دل هنوز نفس دارد
اما نه این که تو بتوانی
بازش به کار بیندازی
می بایدم دگری جز تو
پر شور و پر شرری جز تو
افسوس ، رانده مرا از دل
آن طرفه مرشد شیرازی
با یاد او چه کبوترها
پر می گشود ازین دفتر
من خیره مانده و در حیرت
زین گونه شعبده پردازی
آن شعر و نامه نوشتن ها
نقش بهار به دل می زد
اندیشه جفت صبا می شد
در باغ گل به سبکتازی
کنون تو شور منت در سر
بازیچه می فکنی در پا
بس کودکانه هوس داری
تا ناشیانه بیاغازی
بر بام خانه مبند آذین
من با تو عشق نمی بازم
گر صد چراغ برافروزی
گر صد درفش برافرازی
SIMIN BEHBEHANI---
بیا درخت بکاریمهنوز دردل ما شورو زوربازو هست
بیا درخت بکاریم، بازروی زمین
بدون آنکه بگوییم،
کی شکوفه دهد
و میوه ای که به بارآورد،
که خواهد چید؟
بهارتازه نفس، خرّم و دل افروزاست
بیاخیال کنیم
تولّد من تو، صبحگاه امروزاست.ژاله اصفهانی---ساره دستاران:فرصت زیر یک سقف ماندنازدست رفتیا چتر باز نشدیا باران بند آمد
از کتاب : دلفین ها در خوابهایم شنا می کنند ,۶۱
---
Atefeh Gorgin
آب میگذشت و فکر میکرد/ زمین زیر خارها خمیازه میکشید
سنجاب کوچکی به کودکی لگد میزد زیر حریر ماه
و اعتماد در حرکتهای پریشان روز / پریشان میشد
باغبان خاک در سمفونی آب، گیسوی آشفته زمین را تاب میداد
آب میگذشت و فکر میکرد / خستهام از چشمههای تردید / از بیشههای اندوه
کجا میرود این رود / با زیبایی حیرتآورم؟عاطفه گرگین---
در خواب کسی به قتل می رسم
که بیدار نمی شود حوه وقت
خنجرش را جا می گذارد
توی دستم
برای روز مبادا
لیلا صادقی :گریز از مرکز : حکایت شمع و پروانه
---
زندگی پر است
از غلط های نحوی
لیلا صادقی:از غلط های نحوی معذورم
نسرین بهجتی
هفده سالگی من
در گردنه الله و اکبر درگز
خودش را روزی هزار بار
از دره پرتاب می کرد
تا شکل کدبانوگری مادرش شود
هفده سالگی من مولانا می رقصید
و تو را رج به رج می بافت
با نزار قبانی برای بلقیس می گریست
و سبزی پاک می کرد
هفده سالگی من با آنا آخماتوا روسی حرف میزد
و آش پشت پای جوانی اش را می پخت
و هرصبح با نخ نامرئی
لبهایش را زیکزاگ بخیه می زد
که مبادا مین هایی که تو در قلبش کاشته ای
به یکباره منفجر شود
و ترمه های روشن جامه عروسی اش
گل گلی شود
هفده سالگی من کوچک بود
هفده سالگی من زیبا بود
هفده سالگی من عاشق بود
هفده سالگی من احمق بود
حالا من دیگر هفده ساله نیستم
از نیمکت نشینی خسته ام
و تو گل زن خوبی نیستی
از کارت های زردت خسته ام
این بار بی اجازه داور
من کارت قرمزرا به صورتت شلیک می کنم
از بازی محو شو
نوبت ... نوبت من است
می خواهم به دنیا گل بزنم
نمی خواهم دخترم شکل هفده سالگی من شود---:من یک زنم .. مثل خواهرم
مثل همسایه ام... مثل تو
گاه مثل یک عروسکم دست خودش
گیسوانم را رها می کند
چشما نم را سرمه می کشد
لپم را گلی می کند
گاه سوزن و نخم برای وصله جوراب دخترم
گاه کف صابونم برای پیراهن پسرم
من همان هزار دستانم
که هزار دست کم دارم !
گاه بس که خسته ام تی تن مرا می کشد
اجاق لطف می کند و دل مرا
مارمالاد سرخ برای صبحانه فردا می سازد
من شعرهایم را در خواب می گویم
و با طلوع صبح بلند می گویم
صبح بخیر عزیزم نگران نباش
من شاعر نیستم !
بهترین جایگاه من کنار ظرفشویی است
شعرهایم را بی اعتراض همه
برای ظرفها دکلمه می کنم
ظرفها کف می زنند
فردای آن روز رادیو شعر مرا می خواند
من شادیم را یک دور والس با جارو
کف آشپزخانه می رقصم
و به جای نماز ...
گلهای چادر نماز مادرم را
به تعداد رکعتها تند می بویم و می بوسم
آه خدا کند مردی که به اندازه ظرفهای
آشپزخانه مرا باور نکرد
یک شب فقط یک شب
شعرهایم را فالگوش می نشست !
---
زنها فریبکارترینند
پنهان میکنند
تنهایی را... دلتنگی را... گریه را... دوست داشتن را....
زنها قویترینند
هنگام شکستن صدایشان درنمیآید
درد که دارند به خود نمیپیچند
نهایت تسکین درد یک زن گریههای یواشکیستآبروداری و اینا اگه قرار بود جواب بده تا حالا جواب داده بود
---
چقدر کار دارممهرانگيز رساپور (م. پگاه)پرنده ديگر، نه
---جسدِ ديروز
آوارِ امروز
کثافتِ شب
وغ وغِ نوزادِ صبحآن باد را چگونه ببندم ؟
اين موج را چگونه بخوابانم ؟چه درسهايی را
که به چشمانم
تلقين نکردهام . . . هنوزچقدر چقدر چقدر کار دارم !---
پونه ندایی
به دست و پا افتاده ست عشق
به لجان
به گنداب
رضی شدی ؟
این شاخه گل را جبرئیل آورده است :چهل و سه
---
M. Ziai
منتظرم باران بند بیاید
هوا پاک و آفتابی شود
گلها و کودکان بدرخشند
رنگینکمان دنیا را زیبا کند
بار دیگر ببینمت!معصومه ضیائی---
من قهرمان اصلی داستان های زندگی ام شدم
می خندم
می گریم
می جنگم
شکست می خورم
اما
نمی میرم
زهره خالقیI am the major character of my life story
I laugh
I cry
I fight
I fall
But I will not die
Zohreh Khaleghi
Tr; DR. Faramarz Soleimani
No comments:
Post a Comment