Tuesday, March 3, 2015

A*SH*N*A:REZA CHAICHI

REZA CHAICHIرضا چایچی
A*SH*N*A

از دورها افسانه آوردیم
آن قدر که چهره‌ی حقیقت از یاد رفت
ناخدا گفت:
نطفه‌ی باد
شکم بادبان‌ها را بالا می‌آورد
تا سفر دوباره آغاز شود
ما از میان مه
از میان تاریکی می‌گذریم
باید از تاریکی
تاریک خانه‌ای بسازیم
تا دوباره ظاهر شویم
باد شکل می‌گیرد
رفته رفته در بادبان‌ها
مسافران به یاد می‌آورند
چگونه در آغاز
ساحل با همه‌ی خانه‌ها و خیابان‌هایش
دور شد
کوچک شد
گم
رضا چایچی
منظومه " پس مسافر کشتی شدیم "
چاپ اول: 1392
Reza Chaichi

No comments:

Post a Comment