شاپور نیاکان SHAPUR NIAKAN
با ياد استادم شاپور نياكان و چهار مضراب زنك شتر كه مصنفش استاد بى بديلمان صبا هميشه از او مى خواست كه برايش بنوازد . راديو قدر شاپور نياكان را ندانست و تنها كافه هاى لاله زار و لاله زارنو هنر او را ارج گذاردند تا الكل و افيون او را از پاى در آورد و اين سرنوشت سهمگين يك نسل موسيقيدان ما و برخى از شاگردان شان بود. در دهه شصت كه شاپور نياكان را مى ديدى خيلى رقت انگيز بود و نمى دانست ويولونش را با دستهايش نگاه دارد يا شلوارش را و با اين كه من در نوجوانى مدرس كلاس موسيقيش بودم به سختى مرا مى شناخت و آوازش سخت غم انگيز بود و آن شب در خانه ى دوستانمان دكتر سيمين و دكتر كمال ما همه را در اندوهى غريب فرو برد و گفتم كه اين سرنوشت يك نسل موسيقيدان بود و برخى شاگردان آنان كه دستگاه راديو تلويزيون بقاياى آنان را آواره و يا خانه نشين كرد يا از بين برد . كاش اين عكس را امروز نمى ديدم و ياد آن روزگاران زنده نمى شد
- زبیده جهانگیریآقای "سلیمانی " عزیز : تصویر شما از "شاپور " عجیب است ؛ من از هفت یا هشت سالگی ، وقتی "شاپور نیاکان " خدمت سربازی را تمام کرد ، یعنی 1328 اورا می شناسم ؛
آری ! "شاپور " رنج می برد. نوشخواری می کرد و با دود ودم سروکارداشت ، اما او ، از تبار مردم بی بندو بار نبود؛ مردی که مامان "قمر"م به خانه ما آورد و بعد مامان "سیما"ی من دست مرا دردست او گذاشت ، یک جوانمرد به تمام معنی بود ومن اورا تا سرحد پرستش دوست می داشتم چون "قلندر " بود؛
"فلندر" برای مردم امروز معنایی ندارد ، اما برای خودش و آنان که با او سروکاردارند ، حکایتی دیگر است.
او که ایسانیه ادبیات بود ، در سالهای 1334و...در دانشکده معقول و منقول تحصیل می کرد ، دبیر زبان فراتسه بود و رهبر ارکستر ومحبوبترین آهنگساز و نوازنده ویولن ایران ...
آری ! شلوارش اطونداشت ؛ کفشش واکس نمی خورد ، اما آدم بود.
شاعر بود و غزلهای نابی دارد که با صدای خودش هم بعضا اجرا شده و ....
در هر حال ، او بعدا اغتیادش را ترک کرد ، اما سیگار را نه . واین عکس هم مربوط به
زمانی است که مدتها از ترک اعتیاداو می گذشت. موقع اجرای "کاروان " است که فیلم آن
درمنزل مهندس " گلشن ابراهیمی " ضبط شده و همه دیده اند و می بینند که درچه حال است .
ضمنا "شاپور " تنها سه شب ، آنهم روی مردانگی و برای کمک به یک هنرمند درکافه ای در "شاه آباد" ویلن زد. او اگر می خواست نوازنده کافهها شود که وضع دیگری داشت و بزرگترین خوانندگان افتخار می کردند با او کار کنند .
باعرض معذرت ناگزیر از این توضیحات بودم. - Faramarz Soleimaniتصویری هم که من با شور و شیفتگی از استادی دارم همین هاست که در جمع اضدادشان نوشتم و نوشتید. در دهه ۴۰ که گاهی از درس و مشق دانشکده خسته می شدم سری به لاله زار ولاله زار نو و استانبول می زدم واز این که استاد قدرتمندم زنده یاد نیاکان را آخر شب ها مست و خراب می دیدم به نحوی که گاه بایستی به خانه اش می بردم غصه ام می گرفت و آن پنجه ی قوی جادویی و چهار مضرابهایش بیشتر توی گوشم زنگ می زد تا که پس از سالها آن شب دیدمش که شرح آن گذشت . این اسف و افسوس را در دهه ۳۰وقتی زنده یادان تفکری و داریوش رفیعی رفتند در سرمقاله هایی در مجله سینما نوشتم . همین اسف و افسوس را در دهه۵۰ آن روز که خبر رفتن فنی زاده ی زنده یادرا به دفتر بامداد آوردند داشتم . ان روز خشم و خروشم را فرو خوردم اما وقتی در دهه ۶۰ شعرهای پسا مرگ زنده یاد منوچهر نیستانی را برای چاپ گرد می آوردم شاید این عقده موقع نوشتن از او گشوده شد ودر دهه ۸۰ که زنده یاد آتشی هم رفت قلمم را در نامه یی رها کردم و دیگران و دیگران که رفتن شان جهان ما را سخت تنها و خالی گذاشت و این ها همه که می نویسیم از سر عشق است به این جانهای عزیز و یگانه که باز وقتی از آن ها می گوییم هنرشان را همیشه ارج می نهیم و یادشان دلهامان را گرم و پر شور می دارد.چنین است خانم جهانگیری عزیز
No comments:
Post a Comment