Monday, March 16, 2015

3.15.15/7 از عاشقانه هاى دريا و ماگنوليا


3.15.15/7
از عاشقانه هاى دريا و ماگنوليا
:
اگر چه راه پلي نداشت
ما به زير بل پناه برديم
تا صداى شكفتن ماگنوليا را
در فصل عاشقى
بشنويم
و حركت آدم ها
و قطارها
تا درياى شب
هر شب كه خفتيم
رنگ روياى تازه. شديم
و بيدارى مان
بيش از روياى راه نبود
پل مرهمى ست
حالا تو بگو
Zk
Happy 3.15
img:moj
— with Abolhasan Jafari.

Abolhasan Jafari
شعر و شکوفه ها ، هر دو در نهایت زیبایی ، شکوفه ها از آن بابت که دریک خانه ی اصیل ایرانی لبخند می زنند ، حتی اگر این خانه در آمریکا ساخته شده باشد .
و اما ، این گونه شعر های آقای دکتر که گمانی ندارم که از پی اتفاقی به وقوع می رسند ، با شکوه و جبروت خود 
بیشترین لذت را به ما می بخشند زیرا ، به همان دلیلی که عرض کردم ، از سر یک دلیل ساده به سرایش رسیده اند . آقای دکتر هر زمانی که مایل باشند می توانند بنشینند و شعر بنویسند زیرا حرفه یی ترین شاعری هستند که بنده از ایران می شناسم و ای بسا باشند دیگرانی که متأسفانه بنده نمی شناسم وبی گمان کوتاهی از جانب این حقیر بوده است ... واما می خواستم عرض کنم که جز این شعر های حرقه یی ، آقای دکتر شعرهایی دارند که از سر اتفاق پیش می آید که بنویسند ، که به ناگزیر بنویسند ، که لابد و ناچارآن ها را بنوسند . این گونه شعرهای ایشان حظی وافر می بخشند . مثل همین شعر

No comments:

Post a Comment