Sunday, January 12, 2014

A*SH*N*A :TAHEREH BAREI

A*SH*N*A:Arshiv Sher No Iran
آشنا: آرشیو شعر نو ایران 
تولد 
از جایی که نشسته ام 
فقط تک خانه ها پیداست 
سه گوشه یی بیرون پنجره بیرون در 
گاه یک شیروانی با پشت بامی دور دست 
به نظرم می رسد هم سطح شده ایم 
و من از همین جا آرام آرام می توانم بخزم 
و بدون آن که شیشه های کتابخانه ترک بر دارد 
یا زانوانم برای چسبیدن به حصار رو برو 
مشکلی در پیش داشته باشد 
پهن شوم روی گسترده ترین بام مقابل 
خودم را می بینم 
با سری که مثلثی شده مثل کلاهک یک پرنده 
باد ها به سراغم آمده اند 
ورق می خورم  چون کتابی بدون  شماره 
مرا می زایند 
از دل صفحاتی خاکستر شده 

طاهره بارئی
از پرنده گی ها 
1

داشتم یواشکی از یاد خودم میرفتم
و سُر میخوردم
انگار از لبۀ اتاق پشتی
داخل یک راهرو
و دستهایم میخورد به شیشۀ مات یک پنجره
و میخواندم که آنجا
همۀ گیاهان
با فراخ ترین دهان
فریاد میزنند
: پریده ای!
بگذر از سر آخرین دیوار


2
من مرغ بوده ام
پرستوی آوازخوان
کنار آن دیگها
گرد آن آشپزخانه
پشت آن در
دست آن پستچی
کنارخیابان در انتظار
نگران تاکسی و اتوبوس
مانتو پوشانده ام تن هدهدم
موهای رنگ کرده گذاشته ام بالای کاکل مخملیم
کاش در مطب دکتر که بودم
دست میکردم در گریبان
مشت کرده نشانشان میدادم
ببینید
من یک مرغم
قلبی دارم پَردار

3
پنج انگشتم در آب رنگ فرو میرفت
رنگین میشدند پرهایم

فقط نفسَم بود
که مثل قلم مو
می آمد
و مرا هوا میزد


4

نشسته بودم
و فکر میکردم این پرنده چه نام دارد
آرام
زنجیر ِ
من
را
از پایش
باز میکردم


5

مثل صبح اول زمین
با بالهای سپیده دم
من هنوز یک پرنده ام
باد می نوازد زیر پاهای نازکم

از آب خورشید می نوشم
در پیالۀ سنگی باستان


چیزی مثل حس دَم
از چاه بیرون می کِشَدم
با ریسمان پشت بام


6

فردا
برای دیدن تنها درخت زمین دیر است
خانه ای گِرد آر

باز شدن فرش دشت
به همین زودی ست
کشف ِآن ایستادگی سراپا سبز

کلبه ای در خود جمع ساز


7

از منتهی الیه شب
تا به اینجا
همه بال بال میزنند
ماشینهای مشکی
مثل کرکسها
یا اسبهای سدَ
با بالهای نیمه خیس


8

ما به شانه کردن همه چیز عادت کرده ایم
جز بالهای آفتاب
پشت پرده های سفید تور
که تا زمین می ریزد


9

این کار هر روز ماست
شستن بالها
روی فرش خیابان
رختشویان پا برهنه
طشت های کف
پاپی رد پرندگان
دویدن ها

پرنده هائی که بوق نمی زنند
در نیمه شب های چراغ


10

چیزی دراین صداست
که در گوش من باز میکند
حلقه های هرچه زنجیر در هواست

صدای به هم کوفتن ِبالها
شکلی که پرنده به خود می گیرد
در آغاز حل ِ مشکل پرواز
---
شمع دستها
:
...




No comments:

Post a Comment