Friday, September 13, 2013

A*SH*N*A:NASRIN BEHJATI نسرین بهجتی

خودم را در آینه شکستم
هزار تکه از تو بر زمین ریخت !
( نسرین بهجتی )


نسرین بهجتی Nasrin Behjati
A*SH*N*A

به دنبال بند محکم تری باش
برای بستن بالهای من
این گنجشک دلشکسته
میل عقاب شدن دارد
میخواهم زنی در هند ... امریکا ... افریقا
وقتی می خواهد عصیان کند
شعرهای یک زن بلوچ را بخواند !
نسرین بهجتی
---

شعرهای مرا کسی می فهمد
که لطف آباد را در نقشه جغرافیایی
با انگشتش نشان دهد
کنار همان قطار فرسوده مرز شوروی بنشیند
دل سیری دلتنگی اش را برای مادرش ریز ریز گریه کند 
شعرهای مرا کسی می فهمد
وقتی که خودش به اندازه یک عروسک است
عروسکی درشکمش می رقصد
عروسکی در بغلش می خندد
عروسکی به روی پایش می خوابد
شعرهای مرا کسی می فهمد
وقتی که در شب چهارشنبه سوری
پیراهن قرمزش آتش می شود
عرو سکانش می پرند ازسر او
و شب چهارشنبه سوریشان شاد تمام می شود
شعرهای مرا کسی می فهمد
که هنگام سال تحویل النگویش شعبده بازی کند
سیب و سنجد و سمنو سفره هفت سین شود
عروسکانش یا مقلب القلوب و البصار
را یخوانند و زل بزنند
به رد خالی النگویی که او سخت دوست داشت
شعرهای مرا کسی می فهمد
که صنعتگر قابلی است
اما سایز بندی نمی داند
لباسی میبافد بر قامت یارش گشاد
که سُُُُُُُُُُُِِِِِِِِِِِِِر میخورد و می افتد در آغوش غریبه ها
شعرهای مرا کسی می فهمد که ازسونامی رد شده است
و زندگیش را بی وزن و قافیه
آرام آرام می نویسد
به نام شعر !

 نسرین بهجتی 

---


 نسرین بهجتی 
 کتاب سوم ترا رح به رح بافتم
:
آن چنان دل شکسته و پا شکسته
آن چنان شوریده دل
و دیوانه بودم که
دلم در این دنیا
فقط هوای ترا کرده بود و بس
ابتدای کوچه برف می بارید
انتهای کوچه از من جوانه رویید
از زمستان تا بهار
فقط یک دیدار فاصله بود !

No comments:

Post a Comment