پوست آ بی،ناخن سرخ
با تخته شستی در دست.
تخته شستی می گوید من می خواهم چهره یی باشم.
و دست به آینه ای ش می گرداند
و در آینه چشمان تو
و چشمان تو درخت می شود تپه و ابر
راهی می پیچددر دو راه
به اشاره و القا
در این راه من به چشمان تو می رسم
چشمه ی حقیقت زاده می شود.
از کتاب شعرونقاشی ی اکتاویو پاز وماری ژوزه پاز
فارسی ی فرامرز سلیمانی
A hand-whose hand?
blue skin,red nails
holding a palette.
I want to be a face,says the palette.
And the hand turns it into a mirror
and in the mirror your eyes
and your eyes become trees,hills,clouds
A path winds through the double row
of insinuations and allusions.
On this path I reach your mouth
fountain of truth just born./
UNA MANO-DE QUIEN?
LA PIEL AZUL,LAS UNAS ROJAS
SOSTIENE UNA PALETA.
Y LA MANO LA CONVIERTE EN ESPEJO
Y EN EL ESPEJO APARECEN TUS OJOS
Y TUS OJOS SE VUELVEN ARBOLES,NUBES,COLINAS.
UN SENDERO SERPEA ENTRE LA DOBLE HILERA
DE LAS INSINUACIONES Y LAS ALUSIONES.
POR ESE SENDERO LLEGO A TU BOCA
FUENTE DE VERDADES RECIEN NACIDAS
No comments:
Post a Comment