Tuesday, August 13, 2013

بیرون چیره گی ی چترنمی بارید

بیرون چیره گی ی چتر نمی بارید 
با خانه یی ناخانه 
بی خانه تن دادیم 
و تپش های ما را آب با خود می برد 
ما سه تن که می اندیشیدیم در یک خانه زاده شدیم 
یکی زود تر آمده بود و در خانه نمانده بود و خانه 
با او نمانده بود و رفته بود و باز آمده بود تا خانه اش 
و آن یکی تازه آمده بود 
و تازه نمی دانست تا کدام خانه آمده بود 
و سراغ خانه را می گرفت 
از خانه اش 
و سومی با یک چمدان آمده بود و داشت می رفت 
و خانه هنوز برای او معنی بود 
و من هنوز آن ها را 
در رویایم می دیدم 
بیرون چتر چیره 
باران نمی بارید 

No comments:

Post a Comment