بیرون چیره گی ی چتر نمی بارید
با خانه یی ناخانه
بی خانه تن دادیم
و تپش های ما را آب با خود می برد
ما سه تن که می اندیشیدیم در یک خانه زاده شدیم
یکی زود تر آمده بود و در خانه نمانده بود و خانه
با او نمانده بود و رفته بود و باز آمده بود تا خانه اش
و آن یکی تازه آمده بود
و تازه نمی دانست تا کدام خانه آمده بود
و سراغ خانه را می گرفت
از خانه اش
و سومی با یک چمدان آمده بود و داشت می رفت
و خانه هنوز برای او معنی بود
و من هنوز آن ها را
در رویایم می دیدم
بیرون چتر چیره
باران نمی بارید
No comments:
Post a Comment