تجربه را درراه تحول نمی شود انکارکرد زیرا امکان خلاقیت را پیش می آورد و می گسترد نیما به عنوان مثال از تجربه ی سمبولیست های فرانسه بهره گرفت تاخود را و راه خودرایافت در حالی که خانلری که بااین تجربه دست اول درفرانسه رویارو بود در شعر و شاعری، ذهنیت شاعری پیشرو و همچنین در گزینش شعر برای مجله سخن ، راه به جایی نبرد و در رفتار کلاسیک و سنت مآب باقی ماند و حداکثر چهارپاره های آغازین نیمایی را رواج داد بی آن که برخلاف ادعای نادرپور که پس از سی سال یادش آمده بود که این هارا مکتب سخن بخواند ، از پارادایم ها و مولفه های معرفتی مکتب و مدرسه شارژشده باشد . بنابراین تجربه اگر در مرحله ی تقلید و شبیه سازی بماند و ازخلاقیت گوهری بهره نبرد به ارزشهای نوآورانه نمی رسد و غرغره ی سنت هاست. همان مدرسه سخن در مثال ما حدداکثر کلاسیک های معاصر عنوان می گیرد حال آن که نیما شعرنو، شعرامروز و شعرنیمایی می سراید و این تجربه را نه تنها به شاگردان و شاعرانش ، بل به یک دوران تسری می دهد تا آنجا که شعر پس از اونیز که شعر فرانیمایی عنوان دارد همچنان مزین به نام اوست
No comments:
Post a Comment