رادیو فردا RADIO FARDA
برنامه نمای دور, نمای نزدیک
گفتگوی مهرداد قاسمفر با دکتر فرامرز سلیمانی
رئاليسم يا واقعگرايی در ادبيات و هنر، تصويرسازی از وقايع پيرامون بی هيچ کم و کاست. رئاليسم جادويی يا همان واقعگرايی جادويی گارسيا مارکز اما چه حرفی برای گفتن داشته؟
فرامرز سليمانی منتقد و نويسنده و شاعر:
ـ کاری که مارکز در ادبيات انجام داد که خودش هم معتقد است اين ابداع گابريل گارسيا مارکز نيست بلکه اين در واقع يک روش نگرش و روش بيانی است که در آمريکای لاتين سابقه طولانی داشته و آن اين است که رئاليسم را مارکز در حد اعلای قدرتش و از روی گفتههای مادربزرگش و ديگران در شهر زادگاهش اينها را گرفته و distort کرده و چرخانده و گردانده اين را و در آميخته با آن بيان جادويی که به اين رئاليسم در حداکثر قدرتش در آمريکای لاتين رايج است که داده شود. بخشيده شود. به اين ترتيب وجود رئاليسم جادويی را ما پيش از مارکز در فرهنگ آمريکای لاتين میيابيم و اين مورد تصديق خود مارکز هم هست. اما مارکز آن را با خلاقيت خودش قدرت بيشتری بهش داده.
وقتی مارکز به خاطر صد سال تنهايی نوبل ادبی را در سال ۱۹۸۲ دريافت کرد رئاليسم جادويی که سبک اين کتاب بود در بسياری از کشورهای جهان به سبکی مسلط مبدل شد که نويسندههای پرشماری را به تقليد يا پيروی واداشت. آيا همه اينها حاصل جذابيت ادبی رئاليسم جادويی بوده؟
فرامرز سليمانی: به دو گونه میشود در پاسخ شما با اين مسئله برخورد کرد. يک گونه اين است که آن لعاب جادو، اين کشش و جذابيت تازه را به واقعيت میبخشد و اين را در سراسر فرهنگهای ديگر پخش میکند. نوع ديگری که بايد نگاه کرد به اين مسئله و هيچوقت نمیشود غافل شد، همان نگاهی است که به کار نرودا و ناظم حکمت و رافائل آلبرتی و ديگران میشود داشت. اينها از طريق روابط حزبی و تفکر سياسی يک مقدار زيادی اکسپوز شدند به ميديای جهانی و اين رسانههای جهانی که تابع آن تفکرات بودند اينها را به ميان مردم بردند. همين حالت را شايد در نوع دوم پاسخ به سئوال شما میشود برای مارکز هم در نظر گرفت که با نزديکی خودش به تفکر چپ بينالمللی، با نزديکی خودش به شخصيتهای سياسی بزرگ قرن مثل فيدل کاسترو و دوستی خيلی نزديک با او تا حدی که دست نوشتههايش را پيش از انتشار به کاسترو میسپرد تا او بخواند و نظر بدهد و آن نظرات را در خودش در آثارش پيش از چاپ دخالت بدهد... به اين ترتيب ما با يک خلاقيت سرشار روبهرو هستيم که همينطور با يک پروپاگاندای سرشار آن را به يک جريان جهانی شعر و ادبيات میسپرد و در مورد هر دو هم آن سزاوار و شايسته است که به اين مرحله برسد.
رئاليسم جادويی در آمريکای لاتين هم ريشههای خودش را داشت. در فولکلور و داستانهای پريان و کلام مادربزرگها حتی. همانطور که در قصههای منتشر در مناطق ايران به ويژه جنوب. با اين حال تنها بعد از مارکز بود که نويسندههای آمريکای لاتين به گفته ويليام اسپيندلر نويسنده و منتقد آمريکايی «جادو زده» شدند.
فرامرز سليمانی در اين باره معتقد است:
ـ در آمريکای لاتين رئاليسم جادويی تاثيرگذار بوده و در نسل بعدی تاثير گذاشته. حتی آنهايی که در جدل و جدال با گابريل گارسيا مارکز بودند از جمله ماريو وارگا يوسا، پرويايی [+ ایزابل آینده شیلیایی,سلمان رشدی هندی-انگلیسی]و همچنان هم در شعر و هم در قصه وروايت اين سبک جريان دارد و زنده است در آمريکای لاتين.
...
برنامه نمای دور, نمای نزدیک
گفتگوی مهرداد قاسمفر با دکتر فرامرز سلیمانی
رئاليسم يا واقعگرايی در ادبيات و هنر، تصويرسازی از وقايع پيرامون بی هيچ کم و کاست. رئاليسم جادويی يا همان واقعگرايی جادويی گارسيا مارکز اما چه حرفی برای گفتن داشته؟
فرامرز سليمانی منتقد و نويسنده و شاعر:
ـ کاری که مارکز در ادبيات انجام داد که خودش هم معتقد است اين ابداع گابريل گارسيا مارکز نيست بلکه اين در واقع يک روش نگرش و روش بيانی است که در آمريکای لاتين سابقه طولانی داشته و آن اين است که رئاليسم را مارکز در حد اعلای قدرتش و از روی گفتههای مادربزرگش و ديگران در شهر زادگاهش اينها را گرفته و distort کرده و چرخانده و گردانده اين را و در آميخته با آن بيان جادويی که به اين رئاليسم در حداکثر قدرتش در آمريکای لاتين رايج است که داده شود. بخشيده شود. به اين ترتيب وجود رئاليسم جادويی را ما پيش از مارکز در فرهنگ آمريکای لاتين میيابيم و اين مورد تصديق خود مارکز هم هست. اما مارکز آن را با خلاقيت خودش قدرت بيشتری بهش داده.
وقتی مارکز به خاطر صد سال تنهايی نوبل ادبی را در سال ۱۹۸۲ دريافت کرد رئاليسم جادويی که سبک اين کتاب بود در بسياری از کشورهای جهان به سبکی مسلط مبدل شد که نويسندههای پرشماری را به تقليد يا پيروی واداشت. آيا همه اينها حاصل جذابيت ادبی رئاليسم جادويی بوده؟
فرامرز سليمانی: به دو گونه میشود در پاسخ شما با اين مسئله برخورد کرد. يک گونه اين است که آن لعاب جادو، اين کشش و جذابيت تازه را به واقعيت میبخشد و اين را در سراسر فرهنگهای ديگر پخش میکند. نوع ديگری که بايد نگاه کرد به اين مسئله و هيچوقت نمیشود غافل شد، همان نگاهی است که به کار نرودا و ناظم حکمت و رافائل آلبرتی و ديگران میشود داشت. اينها از طريق روابط حزبی و تفکر سياسی يک مقدار زيادی اکسپوز شدند به ميديای جهانی و اين رسانههای جهانی که تابع آن تفکرات بودند اينها را به ميان مردم بردند. همين حالت را شايد در نوع دوم پاسخ به سئوال شما میشود برای مارکز هم در نظر گرفت که با نزديکی خودش به تفکر چپ بينالمللی، با نزديکی خودش به شخصيتهای سياسی بزرگ قرن مثل فيدل کاسترو و دوستی خيلی نزديک با او تا حدی که دست نوشتههايش را پيش از انتشار به کاسترو میسپرد تا او بخواند و نظر بدهد و آن نظرات را در خودش در آثارش پيش از چاپ دخالت بدهد... به اين ترتيب ما با يک خلاقيت سرشار روبهرو هستيم که همينطور با يک پروپاگاندای سرشار آن را به يک جريان جهانی شعر و ادبيات میسپرد و در مورد هر دو هم آن سزاوار و شايسته است که به اين مرحله برسد.
رئاليسم جادويی در آمريکای لاتين هم ريشههای خودش را داشت. در فولکلور و داستانهای پريان و کلام مادربزرگها حتی. همانطور که در قصههای منتشر در مناطق ايران به ويژه جنوب. با اين حال تنها بعد از مارکز بود که نويسندههای آمريکای لاتين به گفته ويليام اسپيندلر نويسنده و منتقد آمريکايی «جادو زده» شدند.
فرامرز سليمانی در اين باره معتقد است:
ـ در آمريکای لاتين رئاليسم جادويی تاثيرگذار بوده و در نسل بعدی تاثير گذاشته. حتی آنهايی که در جدل و جدال با گابريل گارسيا مارکز بودند از جمله ماريو وارگا يوسا، پرويايی [+ ایزابل آینده شیلیایی,سلمان رشدی هندی-انگلیسی]و همچنان هم در شعر و هم در قصه وروايت اين سبک جريان دارد و زنده است در آمريکای لاتين.
...
No comments:
Post a Comment