Wednesday, May 21, 2014

A*SH*N*A:AHMAD SHAMLU: ابراهیم در آتش

غافلان
همسازند،
تنها توفان
کودکان ناهمگون می زايد.
همساز
سايه سانانند،
محتاط
در مرزهای آفتاب
در هيات زندگان
مردگانند.
وينان دل به دريا افکنانند،
به پای دارنده ی آتش ها
زندگانی
دوشادوش مرگ
پيشاپيش مرگ
هماره زنده از آن سپس که با مرگ
و همواره بدان نام
که زيسته بودند،
که تباهی
از درگاه بلند خاطره شان
شرمسار و سرافکنده می گذرد.
کاشفان چشمه
کاشفان فروتن شوکران
جويندگان شادی
در مجری آتشفشان ها
شعبده بازان لبخند
در شبکلاه درد
با جا پائی ژرف تر از شادی
در گذرگاه پرندگان.
در برابر تندر می ايستند
خانه را روشن می کنند،
و می ميرند.
---


در شهادتِ احمد زِیبَرُم در پس‌کوچه‌های نازی‌آباد
۱
نگاه کن چه فروتنانه بر خاک می‌گستَرَد
آن که نهالِ نازکِ دستانش
از عشق
خداست
و پیشِ عصیانش
بالای جهنم
پست است.
آن کو به یکی «آری» می‌میرد
نه به زخمِ صد خنجر،
و مرگش در نمی‌رسد
مگر آن که از تبِ وهن
دق کند.
قلعه‌یی عظیم
که طلسمِ دروازه‌اش
کلامِ کوچکِ دوستی‌ست.

۲
انکارِ عشق را
چنین که به سرسختی پا سفت کرده‌ای
دشنه‌یی مگر
به آستین‌اندر
نهان کرده باشی. ــ
که عاشق
اعتراف را چنان به فریاد آمد
که وجودش همه
بانگی شد.

۳
نگاه کن
چه فروتنانه بر درگاهِ نجابت به خاک می‌شکند
رخساره‌یی که توفان‌اش
مسخ نیارست کرد.
چه فروتنانه بر آستانه‌ی تو به خاک می‌افتد
آن که در کمرگاهِ دریا
دست حلقه توانست کرد.
نگاه کن
چه بزرگوارانه در پای تو سر نهاد
آن که مرگش میلادِ پُرهیاهای هزار شهزاده بود.
نگاه کن!
________________________________________________
«ميلاد آن که عاشقانه بر خاک مُرد»، «دفترِ ابراهیم در آتش»، ۱۳۵۲

‎در شهادتِ احمد زِیبَرُم در پس‌کوچه‌های نازی‌آباد

       ۱
 
نگاه کن چه فروتنانه بر خاک می‌گستَرَد
آن که نهالِ نازکِ دستانش
از عشق
         خداست
و پیشِ عصیانش
بالای جهنم
             پست است.
 
آن کو به یکی «آری» می‌میرد
نه به زخمِ صد خنجر،
و مرگش در نمی‌رسد
مگر آن که از تبِ وهن
                         دق کند.
 
قلعه‌یی عظیم
که طلسمِ دروازه‌اش
کلامِ کوچکِ دوستی‌ست.
 
 
       ۲
انکارِ عشق را
                چنین که به سرسختی پا سفت کرده‌ای
دشنه‌یی مگر
                به آستین‌اندر
                               نهان کرده باشی. ــ
که عاشق
           اعتراف را چنان به فریاد آمد
که وجودش همه
بانگی شد.
 
 
       ۳
نگاه کن
چه فروتنانه بر درگاهِ نجابت به خاک می‌شکند
رخساره‌یی که توفان‌اش
                             مسخ نیارست کرد.
 
چه فروتنانه بر آستانه‌ی تو به خاک می‌افتد
آن که در کمرگاهِ دریا
دست حلقه توانست کرد.
 
نگاه کن
چه بزرگوارانه در پای تو سر نهاد
آن که مرگش میلادِ پُرهیاهای هزار شهزاده بود.
 
نگاه کن!

________________________________________________
«ميلاد آن که عاشقانه بر خاک مُرد»، «دفترِ ابراهیم در آتش»، ۱۳۵۲‎


ترانه تاریک
:
بر زمینه‌ی سُربی‌ صبح
سوار
خاموش ایستاده است
و یالِ بلندِ اسبش در باد
پریشان می‌شود.
خدایا خدایا
سواران نباید ایستاده باشند
هنگامی که
حادثه اخطار می‌شود.
کنارِ پرچینِ سوخته
دختر
خاموش ایستاده است
و دامنِ نازکش در باد
تکان می‌خورد.
خدایا خدایا
دختران نباید خاموش بمانند
هنگامی که مردان
نومید و خسته
پیر می‌شوند.
---
ترانه تاریک
ابراهیم در آتش
۱۳۵۲

'‎ترانه تاریک
-------------
بر زمینه‌ی سُربی‌ صبح
سوار
     خاموش ایستاده است
و یالِ بلندِ اسبش در باد
                             پریشان می‌شود.
 
خدایا خدایا
سواران نباید ایستاده باشند
هنگامی که
حادثه اخطار می‌شود.
 
کنارِ پرچینِ سوخته
دختر
     خاموش ایستاده است
و دامنِ نازکش در باد
                         تکان می‌خورد.
 
خدایا خدایا
دختران نباید خاموش بمانند
هنگامی که مردان
نومید و خسته
                 پیر می‌شوند.
----------------
ترانه تاریک
ابراهیم در آتش
۱۳۵۲‎'ke · 

همه
لرزش دست و دلم
از آن بود که
که عشق
پناهي گردد،
پروازي نه
گريز گاهي گردد.
آي عشق آي عشق
چهره آبيت پيدا نيست
***
و خنکاي مرحمي
بر شعله زخمي
نه شور شعله
بر سرماي درون
آي عشق آي عشق
چهره سرخت پيدا نيست.
***
غبار تيره تسکيني
بر حضور ِ وهن
و دنج ِ رهائي
بر گريز حضور.
سياهي
بر آرامش آبي
و سبزه برگچه
بر ارغوان
آي عشق آي عشق
رنگ آشنايت پيدا نيست

No comments:

Post a Comment