Sunday, August 11, 2013

اتفاق هرم و آینه در صبح یکشنبه-1

فرامرز سلیمانی 
اتفاق هرم و آینه در صبح یکشنبه 
:
تا سایه ی بوسه یی مفرغی 
در هرم های آینه گنجیدیم و هرم های آینه ما را در ربود 
بر سنگفرش ساده ی روز 
آوای ما آفتابی شد 
پشت حلقه های موج 
هرم های آینه را در چشمان مان گنجیدم 
به قدر بی حوصله گی 
یک کاسه ی سفال 
دو سوی پنجره را می سود 
 درانگشتان مان 
جایی به جز سایه ی افرا نداشتیم 
پنهان راه و پل 
پنهان رودی که از آن گذشتیم 
و باز گشتیم 
میدان خالی و تندیسی تنها 
دریا را در هرم آینه گنجیدیم 
و راه که با ما می 
آمد دیگر نمی آمد 
و بوسه یی مفرغی
 در هرم های آینه با ما می گنجد 
شام آخر را با دلی خوردیم 
تا پشت پنجره یی پنهان 
شب کوچه گرفت 
هرم و آینه با ما می خوشید 
خوانش یکشنبه ١١ آ گست ٢٠١٣

No comments:

Post a Comment