یک شب شعر
روی بام سبز دنیا داریم
اهل دنیا
همه دعوت ما
و کوچه ی بهار می گشت و پیر نوروزی با کوچه ی بهار می گشت
و زمین و زمان با آن ها می گشت
حاجی فیروز که می آید پیر نوروزی در خم کوچه و کوی و برزن و بازار اعلام حضور می کند و بهار این جا ست
همراه پیر مغان و میر نوروزی و پیر نوروزی...و
و پير معماي حافظ واري ست در زمان كه به بي زماني مي آيد و گاه خضر است و زروان و پير مغان و كوچه ها هزارتوي اوست كه هزارتوي ما همه است و نوروز تنها نشانه يي ست با گل ها و دانه ها و ميوه ها و سبزه و سفره و آینه و ماهي و همه ي هستي ... و اين ها راز مانايي ست و. اين ها راز پير. نوروزي ست
و دوست می نویسد که پیر مرد خنزر پنزری هم اوست که روی دیگر این چهره ی تاریخی است
یک شب چراغ روی تو روشن شود
چشم و چراغ پنجره ی انتظار کو ؟
...
اگر به جشن ما آمدی
- ای غریبه -
عاشقانه بیا
فرامرز سلیمانی
.
...
اگر به جشن ما آمدی
- ای غریبه -
عاشقانه بیا
فرامرز سلیمانی
.
No comments:
Post a Comment