شعر مشترک زهره خالقی و فرامرز سلیمانی
۱
تپش میل همیشه گی
حسرت واژه یی عریان
کسی چه می داند
شاید تو آمدی و
من شاعر شدم
ومن كه مدهوش دستانت بودم
در طراوت شعر
۱
تپش میل همیشه گی
حسرت واژه یی عریان
کسی چه می داند
شاید تو آمدی و
من شاعر شدم
ومن كه مدهوش دستانت بودم
در طراوت شعر
٢
دفتری پر می شود
و خالی
و آوای من
در گيسوان تو
مي شكند
عشق هم جنگلی انبوه می شود در نگاهمان
و جای خالی ميوه های سرو ميان شاخه ها
دفتری پر می شود
و خالی
و آوای من
در گيسوان تو
مي شكند
عشق هم جنگلی انبوه می شود در نگاهمان
و جای خالی ميوه های سرو ميان شاخه ها
٣
در نگاه تو از سکوت
به آرامش دریا می رسم
ای زلال آب
با تو دریا
آبی تر
و اين ها خود ماجراست
در تپش واژه یی عریان
در نگاه تو از سکوت
به آرامش دریا می رسم
ای زلال آب
با تو دریا
آبی تر
و اين ها خود ماجراست
در تپش واژه یی عریان
No comments:
Post a Comment