Faramarz Soleimani
صاد را ساده نوشتم مثل ساد
اما هنوز چالش می کرد پیش دستم
پس بر هم زدمش و
نوشتن از نو آغاز شد
با تو
به ساده گی ی ساده گی
بی آن که بخواهد حرف مهمی پیش کشد
مثل آن وقتی که سین ها را
روی سفره می چیدم
خاموش
راه بنفشه بود که تا بی نهایت ما را می برد
راه بنفشه
بی نهایت راه
باران رد پای بنفشه و باران را می شست
شبنم به ساده گی
به گونه ی سفره نشست
و من هنوز
صاد را ساده می نوشتم
3.26.14
No comments:
Post a Comment