img:moj
KHOSRO GOLSORKHI 1943-1973بسپاریم بر سنگ مزارمان تاریخ نزنند
تا آیندگان ندانند
بی عرضه گان این برهه از تاریخ
ما بوده ایم
خسرو گلسرخی
Golsorkhi who was a marxixst-islamist believed in a mixture of this two ideologies and gave his life in front of this idea in front of fire squad during Shah's rule.
Golsorkhi ,who did not think of art except forsocial art,once said:
why should we take in custody the poetry,as our only influencial art, in literary styles and school.Poetry does not belong to libraries,but on the tongue and in mind.Literature should play its role in social movements,as the duty of literature is awakening."
Faramarz Soleimani:Poetry is witnessing,p76
«تساوی»
خسروگلسرخی
معلم پای تخته داد میزد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود
ولی آخر کلاسیها
لواشک بین خود تقسیم می کردند
وآن یکی در گوشهای دیگر «جوانان» را ورق می زد.
برای اینکه بیخود هایو هو می کرد و با آن شور بیپایان
تساویهای جبری را نشان میداد
با خطی خوانا بروی تختهای کز ظلمتی تاریک
غمگین بود
تساوی را چنین بنوشت : یک با یک برابر است
از میان جمع شاگردان یکیبرخاست
همیشه یک نفر باید بپاخیزد...
به آرامی سخن سر داد:
تساوی اشتباهی فاحش و محض است
نگاه بچهها ناگه به یک سو خیره گشت و
معلم مات بر جا ماند
و او پرسید: اگر یک فرد انسان، واحد یک بود
آیا یک با یک برابر بود؟
سکوت مدهوشی بود و سوالی سخت
معلم خشمگین فریاد زد آری برابر بود
و او با پوزخندی گفت:
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آنکه زور و زر به دامن داشت بالا بود و آنکه
قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پایین بود؟
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آنکه صورت نقره گون، چون قرص مه میداشت بالا بود
وآن سیه چرده که می نالید پایین بود؟
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
این تساوی زیر و رو می شد
حال میپرسم یک اگر با یک برابر بود
نان و مال مفتخواران از کجا آماده میگردید؟
یا چهکس دیوار چینها را بنا میکرد؟
یک اگر با یک برابر بود
پس که پشتش زیر بار فقر خم میگشت؟
یا که زیر ضربه شلاق له میگشت؟
یک اگر با یک برابر بود
پس چهکس آزادگان را در قفس میکرد؟
معلم نالهآسا گفت:
بچهها در جزوههای خویش بنویسید:
یک با یک برابر نیست.
SAID SOLTANPUR1940-1981
As a poet and playwright, Soltanpur was a marxist who lost his life in front of fire squad during khomeini,after he was arrested in his wedding ceremonies in Tehran ,Iran,1981
In his poetry,Soltanpur gives warning that interpretation of his poetry is futile.
Ibid
...
As a poet and playwright, Soltanpur was a marxist who lost his life in front of fire squad during khomeini,after he was arrested in his wedding ceremonies in Tehran ,Iran,1981
In his poetry,Soltanpur gives warning that interpretation of his poetry is futile.
Ibid
سرود کوهستان
خون ارغوان ها
سعید سلطانپور
زده شعله در چمن، در شب وطن، خون ارغوانها
تو ای بانگ شورافکن، تا سحر بزن شعله تا کرانها
که در خون خستگان، دلشکستگان، آرمیده توفان
به آیندگان نگر، در زمان نگر، بردمیده توفان
قفس را بسوزان، رها کن پرندگان را، بشارتدهندگان را
که لبخند آزادی، خوشۀ شادی، با سحر بروید
سرود ستاره را موج چشمه با آهوان بگوید
ستاره ستیزد و شب گریزد و صبح روشن آید
زند بال و پر ز نو، آن کبوتر و سوی میهن آید
گرفته تمام شب، شاخهای به لب، سرخ و گردهافشان
پرد، گرده گسترد، دانه پرورد، سر زند بهاران
قفس را بسوزان، رها کن پرندگان را، بشارت دهندگان را
که لبخند آزادی، خوشۀ شادی، با سحر بروید
سرود ستاره را موج چشمه با آهوان بگوید
زده شعله در چمن، در شب وطن، خون ارغوانها
تو ای بانگ شورافکن، تا سحر بزن شعله تا کرانها
که در خون خستگان، دلشکستگان، آرمیده توفان
به آیندگان نگر، در زمان نگر، بردمیده توفان
قفس را بسوزان، رها کن پرندگان را، بشارتدهندگان را
که لبخند آزادی، خوشۀ شادی، با سحر بروید
سرود ستاره را موج چشمه با آهوان بگوید
ستاره ستیزد و شب گریزد و صبح روشن آید
زند بال و پر ز نو، آن کبوتر و سوی میهن آید
گرفته تمام شب، شاخهای به لب، سرخ و گردهافشان
پرد، گرده گسترد، دانه پرورد، سر زند بهاران
قفس را بسوزان، رها کن پرندگان را، بشارت دهندگان را
که لبخند آزادی، خوشۀ شادی، با سحر بروید
سرود ستاره را موج چشمه با آهوان بگوید
...
MOHAMAD MOKHTARI 1942-1998
Mokhtari as a poet and critic was arrested and died under torture in 1998
He once said:
There is no man who is absolutely an angel or a devil.The angel or the devil is in our mind.We are the people with different degrees and position of culture...We are the ones who we are.And in society like this,perception of the others' presence means perception of our presence all.
from:Mohamad Mokhtari's Man In Contemporary Poetry,Tus,1372/1993,p 165
Mokhtari believed that poettry and love are for discovery of identity and the value of men,with creativity,to be a healing of their loneliness.This tendency shapes up in a sensible human form or even in abstract and isolation. He says that " failure and defeat has been a recurrent destiny of our society,as the traditional and retarded nature of this culture with these tendencies to individual,I ,society and the world always impeded those people who were victims when rose to change this. So defeat is not in the nature of human being ,as we witness repeated victory of man up to present."
M.Mokhtari:Man in Contemporary Poetry,p 557
Mokhtari as a poet and critic was arrested and died under torture in 1998
He once said:
There is no man who is absolutely an angel or a devil.The angel or the devil is in our mind.We are the people with different degrees and position of culture...We are the ones who we are.And in society like this,perception of the others' presence means perception of our presence all.
from:Mohamad Mokhtari's Man In Contemporary Poetry,Tus,1372/1993,p 165
Mokhtari believed that poettry and love are for discovery of identity and the value of men,with creativity,to be a healing of their loneliness.This tendency shapes up in a sensible human form or even in abstract and isolation. He says that " failure and defeat has been a recurrent destiny of our society,as the traditional and retarded nature of this culture with these tendencies to individual,I ,society and the world always impeded those people who were victims when rose to change this. So defeat is not in the nature of human being ,as we witness repeated victory of man up to present."
M.Mokhtari:Man in Contemporary Poetry,p 557
محمد مختاری
میان مان صدایی تبخیر شد
| ||
...
No comments:
Post a Comment