Friday, March 14, 2014

ESPANDI:3.15.2014

VARIATION IN Z
دست به تکرار دست شتافته بود
برای رسیدن تا تو
کوچه باغ اطلسی را باید می رفتم
برای رسیدن به کوچه باغ اطلسی
با تو
نام میهن من اطلسی بود
و خانه ام
قایقی سترگ
که در دریا و آسمان اتفاق افتاد
پس تا گرفتن دستان تو
کوچه باغ اطلسی را
در میهن اطلسی م
باید می رفتم
دست به تکرار دست شتافته بود
از شیپور های زرد و بنفش و سرخ
بامداد سر می زد
تا آواز ظهر اوج
در همین نزدیکی
که از گلوی خروسان عاشق
خوانده می شد
از خم راه که می رفتی
نه خم راه می ماند و نه رفتن
و درها و دربازه های تنها
و کوچه ها و خیابان تنها
بعد من ترانه ی اسپندی را برایت خواندم
در را که می خواستی ببندی
در را با نگاهم
گشوده داشتم
و در گشوده بود
وقتی از پیش نگاهم رفتی
و دستان مان
با هم و به دور از هم
در اوج عاشقی
١٥ مارچ ٢٠١٤
from Spiral#76
.

1 comment:



  1. Reza Amouzadeh
    شعری بسیار لطیف / نازک ارای/ پر احساس و خیال برانگیز است. دم شاعرش گرم و کوچه باغ احساسش پر اطلسی های سرخ و ارغوانی باد
    3 hours ago · Unlike · 1



    Reza Amouzadeh
    استاد فرامرز عزیزم/شعرت به قلبم چنگ زد/ سنگی که اونجا سینه ام رو پر کرده بود رو نرم و خاکی کرد/ باز احساس در من جوانه زد/ گل اشکم چشمانم رو شست و تونستم جور دیگری ببینم.از اون خاک باز سبزه امید مثل دوران جوانی رویید و دوباره دلم خواست به یکی یک شاخه گل سرخ بدم و بی کلام از کنارش رد بشم و خودمو بزنم به کوچه علی چپ که خوب حالا.... گل خریدیم دیگ...اما رایحه گل سرخ فریاد بزنه بابا بیشتر از دوستت دارم/ یعنی عشق منی...نمیگم تا شیطان نشنو....بازم دلم این ملودرام رو طلب میکنه.معجزه شعرت بود فرامرز جان....پیرانه سر باز جوانی.....ای ی ی ..

    ReplyDelete