A*SH*N*A
b. 29 october 1969
b. 29 october 1969
غروب ها دلم میخواهد پیش کسی بنشینم
از جایی آمده باشد
کاری نه به کار چرا
نه در اندازه گیری رویا
قهوه ای بشود چشم هام مثل فنجانم
و بنوشم و این نخ سیگار
گره بخورد به عوالم دودی شهر
یادم بیندازد میان اشیاء در هم و کوچک ترین خانه دنیا
همیشه یک خلوت مشکوک هست
دستش رابگذارد روی سینه ام ، بگوید:
چه دلهره گرمی !
مرا پا به پا نکند برای هر چیزی
کسی نه مثل هیچ کس
مثل خودش
و شبیه ترین حرفی را بزند
از جایی آمده باشد
کاری نه به کار چرا
نه در اندازه گیری رویا
قهوه ای بشود چشم هام مثل فنجانم
و بنوشم و این نخ سیگار
گره بخورد به عوالم دودی شهر
یادم بیندازد میان اشیاء در هم و کوچک ترین خانه دنیا
همیشه یک خلوت مشکوک هست
دستش رابگذارد روی سینه ام ، بگوید:
چه دلهره گرمی !
مرا پا به پا نکند برای هر چیزی
کسی نه مثل هیچ کس
مثل خودش
و شبیه ترین حرفی را بزند
No comments:
Post a Comment