فرامرز سلیمانی
هر چه بیشتر می بینمت
هرچه بیشتر
اساسی می بینمت
آفتابگردان ها در باغ
رو به سوی تو دارند
و در سینی ی نگاهشان
تو را با خود می برند
راه رنگ و روشنا از تو می گیرد
و بامداد
در آغوش تو شناور می شود
هر چه بیشتر می خوانمت
بیابان را بیشتر بر شانه هات می یابم
که از بال بال پروانه
غباری شده است
به شکل شعر هایی که
همه ی شاعران
برای تو گفته اند
تا افق های دور
تنها منم که تنهایم
در میان واژه ها و
خط های شکسته
که خود را در باغ و راه
از شعر م
می تکانم
No comments:
Post a Comment