Saturday, March 8, 2014

A*SH*N*A:ABBAS MOHEB


Abbas Mohebعباس محب 
A*SH*N*A
با من بودی و ،
نبودی
كوچه و درخت و پرنده
از سرود ِ شكفتن ،
نغمه ی ِ كلام
از طنين
در نقطه ی ِ تلاقی
چيزی بياد ،
ندارند .
پشت ِ ديوار ِ انتظار
بيتوته كرد ،
خيال .

سال ها دوستت داشتم
و هنوز...

دستی تكان دادی و ،
خنده ای
رفتی
سكوت ،
پاس داشت
آزادی و ،
انديشه را .
و خوشبختی ،
شايد كه همين بود
چراغی سوخته
بر كوچه ای ،
بی عبور
---





خاكستری های مرده
آبی نيمه جان
سرخ ِ بی رمق را ميكنند ،
خاموش .
پس ابری خسته
نفس در واپيسن دم ميزند ،
آفتاب .
آرام آرام باران ميشوند
لرز ِ شانه ها ،
بر بيقراری ساق ها
دستی ميكشد به نوازش ،
پلك ها را
تاب آرد نگاهی
كه ميزند ،
دو دو .
و جاده ای كه ميشود ،
گم .
سينه ی گرفته ی ارابه
ميكند ،
سرفه .
جداره های آهن
شيشه های سرد
در اين بلند ِ تاريك
تنهائييت را
با سايه ی چراغی
پناهی خواهند ،
شد .
پشت ِ پنجره های خيال
دلشوره های اشك
ميشكنند ،
سكوت ِ سخت ِ انتظار
خانه ی بی حصار را
كی ميدمد ،
صبح .
.---

تمام شب
پشت ِ پنجره خواب ديدم
صبح ِ خسته را ،
باز
به كوچه ی تنها
پرسه ميزد
بی رمق ،
آفتاب .
سازی شكسته را
كوك ميكرد
دوره گردی
پی ِ آواز .
---
.Abbas Moheb
شب همان شب است و ،
روز هم .
مثل زمان های گذشته
بر مدار ِ گردون ،
سال ها ست .
باران هميشه نمی بارد
بر لبان ِ خشك ،
مهربان .
به ابر و به باد
به خاك و به آب .
به گلدان ،
نيز
به عمر ِ كوتاهش
راز ها دارد ،
گل .
بيا خنده ای نو آغاز كنيم
به عطر ِ بوسه .
پرده ها ،
تاريك دارد .
پس ِ پرده اَش ،
روشنی .
---

No comments:

Post a Comment