می آید ؟ نمی آید.
فعل خواهش است از مصدر اضطراب
بی آنکه بدانیم دستور زبان می شود
و مفعول را به دلهره ها پیوند
و چراغی لرزان بر مسیری خاموش می آویزد
اما
نمی آید که صفت است
موصوف را همیشه پشت اقسام جمله
که دهلیز دهلیز در آن حروف مرکب آویخته ایم
غایب می کند
و قیدی از تاریکی را بر اسم ذات ضمیمه
و اگر بیاید
جمله ای مجهول است
که استمرار انتظار را از ماضی ملموس
تا نهایتی مخشوش
بی آنکه نه حال خبری باشد و نه غالبا" بی واسطه
مفرد می کند
و اینگونه تا به کی مه آلود
نه امیدوار و نه از شاید پشیمان
جنازه ای که متمم آینه گشته باشد
کلمه به کلمه
جمله ها را به حالتی از زمان
بی آنکه
ما نشانه ای از جمع
نهاد را به میهمانی خود خلوت کرده باشد
رهسپار جمله های بی ربط می شود
و اینسان
مفهوم از ترکیب گریزان است
آنسان که من
از سطرهای مفرد مفرد
به فعل می آید دچار
بهروز عرب زاده
ب . وفا
13 فوریه ی 2015
استانبول
1 - پیرامید pyramid : هرم