Saturday, July 26, 2014

A*SH*N*A:SOHRAB SEPEHRI:و شكستم و دويدم و فتادم


درها به طنین های تو وا کردم
هر تکه نگاهم را جایی افکندم،
پر کردم هستی ز نگاه
بر لب مردابی ، پاره لبخند تو بر روی لجن دیدم، رفتم به نماز
در بن خاری، یاد تو پنهان بود، برچیدم، پاشیدم به جهان
بر سیم درختان زدم آهنگ ز خود روییدن،
و به خود گستردن
و شیاریدم شب یکدست نیایش،
افشاندم دانه راز
و شکستم آویز فریب
و دویدم تا هیچ
و دویدم تا چهره مرگ، تا هسته هوش
و فتادم بر صخره درد
از شبنم دیدار تو تر شد انگشتم، لرزیدم
وزشی می رفت از دامنه ای ،
گامی همره او رفتم
ته تاریکی ، تکه خورشیدی دیدم، خوردم،
و ز خود رفتم، و رها بودم...
Sohrab Sepehri
هشت كتاب / دفتر شرق اندوه / و شكستم و دويدم و فتادم

No comments:

Post a Comment