لوح نهم
به بیژن الهی
به بیژن الهی
بر آمد از آتش سنگ
از عریانیی باد و زمین
خاکستر پنهان
حلزونی از آهن فراهم ساخت
بیسر و دم
که رخشان بود
به روزان دراز و کمش
ورای سپیدیش را
چرخ نخورد
و به نزدیکترین فاصله
گم گشت یادگار
---
بهرام اردبیلی :
من اگر کفنی داشتم
نگاه لیلا می کردم و
می مردم
---
از عریانیی باد و زمین
خاکستر پنهان
حلزونی از آهن فراهم ساخت
بیسر و دم
که رخشان بود
به روزان دراز و کمش
ورای سپیدیش را
چرخ نخورد
و به نزدیکترین فاصله
گم گشت یادگار
---
بهرام اردبیلی :
من اگر کفنی داشتم
نگاه لیلا می کردم و
می مردم
---
سپاهان
________
به چشمی اگر
انحنا دهد
ناخن خاقان
مرمر دندانش
دانه به منقار میبرد
هدهد گاوخونی
تیز برو
تیزتر
آرامتر بخوان
در این مصب مصیبت
با شتاب پلک میسوزانم
در کورههای دقیانوس
میگذرم
میگذرانم انبیا را
از میدان ابوالهل
من آنم آری
که پل به دیدن من
سیوسه چشم دارد
آبم
لاشه به بازو دارم.
________
به چشمی اگر
انحنا دهد
ناخن خاقان
مرمر دندانش
دانه به منقار میبرد
هدهد گاوخونی
تیز برو
تیزتر
آرامتر بخوان
در این مصب مصیبت
با شتاب پلک میسوزانم
در کورههای دقیانوس
میگذرم
میگذرانم انبیا را
از میدان ابوالهل
من آنم آری
که پل به دیدن من
سیوسه چشم دارد
آبم
لاشه به بازو دارم.
No comments:
Post a Comment